زبان فارسی  تنـها یک زبان نیست بلکه یک فرهنگ و یک تمدن هست (پرفسور التازی)  در دوره گورکانیـان یـا موگول یـا خراسانی های هند زبان مشترک و حلقه اتصال زبانی و فرهنگی تمام آسیـای مـیانـه ، آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی شبه قاره هند و ایران و قفقاز بوده است. آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی یکی از دلیل های آن  ابن بطوطه  است کـه با درون تمام جغرافیـای این منطقه با زبان فارسی مشکل گفتاری خود را حل مـی کرد. 

در این مقاله چند مفهوم ساده را مطرح مـیکنیم.

قوم ایرانی چیست؟

آیـا ما درون ایران قوم “فارس” داریم یـا قوم ایرانی با زبان پارسی‌دری؟   و مفهوم واژه‌ی فارس.

مفهوم واژه‌ی کرد و در رابطه با “قوم کرد”

بلوچ درون متون قدیم

زبان‌های آریـایی مادی امروز با کدام زبان‌ها ارتباط دارند؟

در رابطه با شاخه‌هایی از قوم ایرانی (مانند کاسپیـها) و همچنین قومـهای پیشا‌ایرانی (مانند ایلامـیان).

آیـا گویشوران زبان‌های ایرانی چند قوم هستند؟  چرا ما از یک درخت قوم ایرانی با چند شاخه سخن مـیگوییم؟ 

 

قوم ایرانی چیست؟

دانشمندان متعقد هستند کـه گروهی بـه نام زبانـهای ایرانی(آریـایی) شامل زبانـهای دری (دری یک گونـه از پارسی هست که پارسی درون واقع معنی ایرانی‌تباران درون دوران اسلامـی مـیداده هست و نـه گروهی خاص چنانکه خواهیم دید) و لکی و لری و لاری و گیلکی و تالشی و سورانی و بختیـاری و کرمانجی و زازایی و کلهری و  بلوچی و هورامـی و  جافی و زبانـهای مرکزی (خوانساری و گلپایگانی و انارکی و سیوندی غیره) همـه جزو زبان‌های خانواده ایرانی هستند.  دوره‌ی مـیانـه این زبانـها همان پارثی و پهلوی ساسانی و سکایی و سغدی و خوارزمـی مـیباشد و از دوره‌ی باستان ما مادی و سکایی باستان و پارسی باستان و اوستا را داریم. 

برای نمونـه بنگرید به:

Rüdiger Schmitt (Hg.): آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی Compendium Linguarum Iranicarum. آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی Wiesbaden (Reichert 1989)

G. Windfuhr, The iranian Languages, Routledge, 2009

http://www.iranica.com/articles/iran-vi-iranian-languages-and-scripts

نقشـه زیر که تا حدی این موضوع را روشن مـیکند:

 البته زبانـهای دیگری ایرانی مانند لری/لکی/تالشی/گیلکی/طبری/دیلمـی/هورامـی/زازایی .. و غیره درون این نقشـه نیـامده است(زیرا نقشـه تنـها نمونـه‌هایی را اورده هست و نـه همـه این گویشـها/زبانـها).  از دیدگاه‌ تاریخی نیز همواره این گروه‌ها درون یک سرزمـین مشترک زندگی کرده‌اند و همـه از یک ریشـه تباری/نژادی/زبانی مـیباشند. 

برای نمونـه تاریخنگاران ابوعلی سینا کـه در شـهر فارسی‌زبان بخارا بدنیـا آمده هست را ایرانی مـیدانند.  یـا ابوریحان بیرونی کـه زبان مادری او خوارزمـی بوده هست را نیز ایرانی مـیدانند.  نخست حتما دانست کـه منظور از ایرانی بودن این شخصیت‌های تاریخی معنی دقیقی دارد.  یعنی زبان اول و اصلی این افراد یکی از زبان‌های خانواده ایرانی(ایرانی-آریـایی) مانند سغدی و پارسی و کردی و خوارزمـی و سکایی و پارثی و اوستایی و بلوچی و پشتو و گیلکی و دیلمـی و تالشی و زازا و غیره بوده است.  این زبان‌ها را جزو زبان‌های ایرانی‌تبار مـی‌دانند. 

روزگاری زبان‌های ایرانی‌تبار و مردمان ایرانی‌تبار درون آسیـایـه‌مـیانـه اکثریت جمعیت را دارا بودند کـه از مـیان این مردمان مـیتوان بـه سغدیـان و خوارزمـیان و باختریـان و پارثیـان و البته پارسیـان (بویژه از دوران ساسانیـان) نام برد.  امروز این چهار زبان دیگر درون خراسان بزرگ نیستند و تنـها زبان پارسی (که ادامـه گویش خراسانی پارسی‌مـیانـه هست با نفوذ از سغدی و پارثی) درون خراسان بزرگ دیده مـیشود.  در کوه‌های پامـیر هنوز چند بازمانده اندک از زبان ایرانی سغدی دیده مـیشود ولی درون سده‌های بعد بویژه درون دوران سلجوقیـان و مغولان، زبان‌های ایرانی و مردمان ایرانی کم کم از این مناطق حذف مـیشوند.  در عین حال شاخه‌‌های قوم ایرانی امروز اکثریت جمعیت ایران و تاجیکستان و افغانستان را دارا مـیباشند و همچنین بخش بزرگی از ایرانیـان تاجیک و کرد و زازا و بلوچ و  تالش درون کشورهای ترکیـه و آران و اوزبکستان و سوریـه و عراق و پاکستان و  غیره هستند.

حال پرسش ما اینست کـه آیـا گویشوران این زبان‌ها قومـهای گوناگون هستند یـا چندشاخه از یک قوم؟  ما درون پرسش بـه این پاسخ، منابع‌های نوین و منابع‌های کهن را بررسی خواهیم نمود.

پرسش اول اینست کـه منظور ما از ایرانی چیست؟  قوم ایرانی یـا همان قوم آریـایی یک قوم باستانی هست که از حدود مـیتانی‌ها کـه به زبانی مشابه اوستا و سانسکریت سخن مـیگفتند وجود داشتند و نامش بارها درون کتیبه‌های گوناگون و نوشتارهای مختلف آمده است.

برای چند نمونـه:

یک)

داريوش و خشايار ـ پادشاهان هخامنشي ـ درون پاره‌اي از متون بازمانده‌ي خود، خويشتن را «يك آريايي از تبار آريايي» (Ariya:Ariyačiça) معرفي مي‌كنند (DNa, DSe, XPh). داريوش بزرگ درون متن‌هايي ديگر، زبان‌اش را «آريايي» (DB.IV) و «اهوره مزدا» را نيز «خداي آريايي‌ها» اعلام مي‌دارد [بريان، ص 406 ؛ ويسهوفر، ص 11].

همچنین داریوش بزرگ زبان خود را نـه “پارسی باستان” بلکه “زبان آریـایی” معرفی مـیکند.

دو)

شماري از مورخان باستان، بـه صراحت، مادها را «آريايي» خوانده‌اند؛ مانند هردوت [VII/62؛ فراي، ص 4 و 411]، استرابون [XV/2.8؛ پيرنيا، ص 160] و موسا خورني [I/29؛ فراي، همان‌جا].

برای نمونـه هردوت(دفتر هفتم بند شصت و دو) مـیگوید کـه لقب مادها آریـایی است:

These Medes were called anciently by all people Arians

(ترجمـه روالینسون)

 

و یعنی مادها نیز جزو مردم آریـایی بودند.

همچنین بنگرید:

(فراي، ريچارد،: «ميراث باستاني ايران»، ترجمـه‌ي مسعود رجب‌نيا، انتشارات علمي و فرهنگي، 1368)

 

سه):

  «تنـها مورد استعمال مجاز اصطلاح آريايي درباره اقوامي هست كه درون ازمنـه باستاني خود، خويشتن را آريا مي ناميدند. هنديان[12] و ايرانيان (پارسيان)[13] و مادها[14] و اسكيت ها[15] و آلان ها[16] و اقوام ايراني زبان آسياي[17] ميانـه خود را آريا مي خواندند»

(ا. م. دياكونوف: «تاريخ ماد»، ترجمـه كريم كشاورز، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380، ص 142، سطرهاي 5 که تا 9).

و سپس مـیگوید:

اسامـی خاص فراوان اقوام مذکور کـه با Arya (آریـا- آریـایی) تشکیل شده شاهد این مدعی است.  مثلا درون زبان پارتها (اسناد نسا   نزدیک  اشک آباد – عشق آباد) آریـا برزن (aryabarzān) و آریـانی یستک (Aryaniyastak) آمده است.  (ای. م. دیـاکونوف و م. م. دیـاکونوف و و. آ.  لیوشیتس.  بایگانی پارتها درون نسا VDI  ، سال 1953 شماره 4 ص 116) و بسیـاری اسامـی دیکر.

 چهار):

 همچنین کانیشکا، زبان ایرانی بلخی را “آریـان” خوانده هست و نـه بلخی/باختری.

The “Aryan” Language, Gherardo Gnoli, Instituto Italiano per l’Africa e l’Oriente, Roma, 2002

پنج)

استرابو مردمان پارس و ماد و سغد و باختر و آریـا را جزو کشور آریـانا مـینامد و مـیگوید

 

The name of Ariana is further extended to a part of Persia, and of Media, as also to the Bactrians and Sogdians on the north; for these speak approximately the same language, with but slight variations.

(استرابو، جغرافی، دفتر پانزدهم، بند هشتم)

The Geography of Strabo: With an English Translation by Horace Leonard Jones. Based in Part Upon the Unfinished Version of John Robert Sitlington Sterrett

Translated by Horace Leonard Jones

Published by Harvard University Press, 1966

 ترجمـه: سرزمـین آریـانا بـه علاوه​ی این، فراگیرنده​ی بخشـهایی از سرزمـین پارس و ماد و همچنین بلخیـان(باختریـها) و سغدیـها درون شمال  مـیباشد، زیرا این مردمان با اندکی کم تفاوت، با یک زبان سخن مـیرانند.

شش) واژه‌ي «ايران» (Eran) براي نخستين بار درون سنگ‌نوشته‌هاي اردشير يكم – بنيان‌گذار دودمان ساساني – گواهي شده است. وي درون برجسته‌نگاري تفويض شاهنشاهي‌اش [از سوي اورمزد] درون نقش رستم استان فارس، و سپس درون سكه‌هاي‌اش، Ardashir shahan shah Eran (به پارسي ميانـه) و Shahan shah Aryan (به پارتي) “= اردشير، شاه شاهان آريايي‌ها” خوانده شده است. پسرش شاپور يكم، ضمن استفاده از همان لقب براي پدرش، بـه خود با عنوانShahan shah eran ud aneran (به پارسي ميانـه) و Shahan shah aryan ud anaryan (به پارتي) “= شاه شاهان آريايي‌ها و غيرآريايي‌ها” اشاره كرده است. همين شكل و شيوه، مورد استفاده‌ي شاهان بعدي ساساني، از «نرسه» که تا «شاپور سوم» بود. سنگ‌نوشته‌ي سه زبانـه‌ي شاپور يكم درون كعبه‌ي زرتشت درون استان فارس – كه درون اين موضوع فقط نسخه‌هاي پارتي و يوناني‌اش محفوظ مانده، اما نسخه‌ي پارسي ميانـه‌ي آن نيز با اطمينان، بازسازي‌پذير هست – براي نخستين بار حاوي واژه‌ي پارسي ميانـه‌ي «ايران‌شـهر» EranShahr (به پارتي: Aryanshahr) است. بيان پادشاه مذكور درون اين زمينـه، چنين است: «an … eranshahr xwday hem» (به پارسي ميانـه) / «az … aryanshahrxwday ahem» (به پارتي) / «ego … tou Arianon ethnous despotes eimi» (به يوناني) “= من سرور پادشاهي (در نسخه‌ي يوناني: ملت) آرياييان هستم” (SH.K.Z, Mid. Pers. [1], Parth . 1., Gk. 1.2). اين قاعده‌سازي، بـه دنبال لقب «شاه شاهان آريايي‌ها»ي شاپور يكم، اين نكته را بـه نظر بسيار پذيرفتني مي‌سازد كه واژه‌ي «ايران‌شـهر» بـه درستي، «شاهنشاهي» (empire) معني مي‌گرديده، ضمن اين كه واژه‌ي Eran هنوز مطابق با ريشـه‌شناسي‌اش (از واژه‌ي ايراني كهن: aryanam*)، بـه عنوان حالت جمع اضافي نام قومي «اير» (Er) (پارتي:Ary؛ از ايراني كهن: -arya؛ = آريايي) بـه معناي «-ِ ايرانيان» فهميده مي‌شده است. شكل مفرد اين واژه را شاپور درون اشاره بـه پسرش «نرسه» مورد استفاده قرار داده است: Er mazdesn Narseh, shah Hind, Sagestan … (به پارسي ميانـه) / ary mazdezn Narseh … (به پارتي)، يعني: «آريايي مزداپرست نرسه، شاه هند و سيستان و…». 

از ديگر شاهان ساساني، بهرام دوم نيز منحصراً، درون برخي سكه‌هاي‌اش، اين واژه را بـه صورت يك پيشوند بـه سكه‌نوشته‌هاي معياري كه از زمان اردشير يكم مورد استفاده بوده، افزوده است: «(آريايي) مزداپرست، خدايگان (بهرام)، شاه شاهان آريايي‌ها (و غير آريايي‌ها)».
تركيب «اريانام خشثره» -aryanam xshathra* [= شـهرياري آريايي‌ها] درون هيچ يك از سنگ‌نوشته‌هاي پارسي باستان هخامنشي يافته نشده است. درون اين زمينـه، درون يشت‌هاي متأخر اوستا، تنـها ذكر Airiia و Anairiia danghawo “= سرزمين‌هاي آريايي” و “غيرآريايي” وجود دارد. بنابراين اصطلاح «ايران‌شـهر» برساخته‌ي ساسانيان بوده است.

(برگرفته از دانشنامـه ایرانیـا-“ایرانشـهر”- دیوید مکنزی-برگردان بـه فارسی داریوش کیـانی)

پیوند اصلی:

http://www.iranica.com/articles/eran-eransah

David Mackenzie, “Eranshahr” in Encyclopedia Iranica

هفت)

مقاله مـهم زیر از یک پروفسور ایتالیـایی بسیـاری از این اسناد پیش از پارثیـان را گردآوردی کرده است:

 http://www.iranica.com/articles/iranian-identity-ii-pre-islamic-period

G. Gnoli, “IRANIAN IDENTITY ii. PRE-ISLAMIC PERIOD” in Encyclopedia Iranica

The inscriptions of Darius I (see DARIUS iii) and Xerxes, in which the different provinces of the empire are listed, make it clear that, between the end of the 6th century and the middle of the 5th century B.C.E., the Persians were already aware of belonging to the ariya “Iranian” nation (see ARYA and ARYANS). Darius and Xerxes boast of belonging to a stock which they call “Iranian”: they proclaim themselves “Iranian” and “of Iranian stock,” ariya and ariya čiça respectively, in inscriptions in which the Iranian countries come first in a list that is arranged in a new hierarchical and ethno-geographical order, compared for instance with the list of countries in Darius’s inscription at Behistun (see BISOTUN; Gnoli, 1989, pp. 22-23; 1994, pp. 153-54). We also know, thanks to this very same inscription, that Ahura Mazdā was considered the “god of the Iranians” in passages of the Elamite version corresponding to DB IV 60 and 62 in the Old Persian version, whose language was called “Iranian” or ariya (DB IV, 88-89). Then again, the Avesta clearly uses airya as an ethnic name (Vd. 1; Yt. 13.143-44, etc.), where it appears in expressions such as airyāfi; daiŋˊhāvō “Iranian lands, peoples,” airyō.šayanəm “land inhabited by Iranians,” and airyanəm vaējō vaŋhuyāfi; dāityayāfi; “Iranian stretch of the good Dāityā,” the river Oxus, the modern Āmū Daryā (q.v.; see ĒRĀN-WĒZ). There can be no doubt about the ethnic value of Old Iran. arya (Benveniste, 1969, I, pp. 369 f.; Szemerényi; Kellens).

 

The Old Persian and Avestan evidence is confirmed by the Greek sources: Herodotus (7.62) mentions that the Medes once called themselves Arioi; Eratosthenes apud Strabo (15.2.8) speaks of Arianē as being between Persia and India; Eudemus of Rhodes apud Damascius (Dubitationes et solutiones in Platonis Parmenidem 125 bis) refers to “the Magi and all those of Iranian (áreion) lineage”; Diodorus Siculus (1.94.2) considers Zoroaster (Zathraustēs) as one of the Arianoi. The ethnic, linguistic, and religious import of terms connected with Old Pers.ariya and Av. airya is therefore borne out by a lot of different evidence, over a span of time that goes from the Achaemenid to the Seleucid and Parthian periods and in Iranian and non-Iranian sources. Besides Greek, the non-Iranian sources include Armenian, as in the expression ari Aramazd “Ahura Mazdā, the Iranian” in The History of the Armenians (sec. 127) by Agathangelos (de Lamberterie, p. 243; Schmitt, 1991; Gnoli, 1993, p. 19). An Iranian source, the Rabatak inscription (l. 3 f.) in the Bactrian language, has ariao, meaning “in Iranian (language)” (Sims-Williams, 1995-96, p. 83; 1997, p. 5; Gnoli, 2002). All this evidence shows that the name arya “Iranian” was a collective definition, denoting peoples (Geiger, pp. 167 f.; Schmitt, 1978, p. 31) who were aware of belonging to the one ethnic stock, speaking a common language, and having a religious tradition that centered on the cult of Ahura Mazdā.

 بنابراین آریـایی(ایرانی) بـه قومـی گفته مـیشده هست که با وجود تنوع زبانـهای ایرانی..همگی دارای ریشـه واحد و فرهنگ مشترک و اسطوره مشترک و تاریخ مشترک بودند و شاهان ساسانی خود را آریـایی(ایرانی) خوانده و کشورشان را ایران/ایرانشـهر/آریـان خوانده‌اند. 

 البته قوم ایرانی بـه اندازه کافی درون ادبیـات آمده هست که نمونـه آوردن از آن نیـازی نیست.

شاید همـین از اسدی طوسی بسنده باشد:

وفا ناید هرگز از ترک پدید

وز ایرانیـان جز وفا ندید

 و درون شاهنامـه و دارابنامـه و صدها اثر فرهنگی همواره از قوم ایرانی سخن رفته است.

 آیـا ما درون ایران قوم “فارس” داریم یـا قوم ایرانی با زبان پارسی‌دری؟   و مفهوم واژه‌ی فارس.

داريوش و خشايار ـ پادشاهان هخامنشي ـ درون پاره‌اي از متون بازمانده‌ي خود، خويشتن را «يك آريايي از تبار آريايي» مـینامد و در عین حال “پارسی فرزند یک پارسی”.

مـیتوان گفت بعد شاخه‌ای بـه نام پارسیـان درون دوران هخاان از مردمان آریـایی وجود داشته است.  در رابطه با معنی واژه‌ی پارسی مـیخوانیم:

 Jan Tavernier, “Iranica in the Achamenid Period (c.a. 550-330 B.C.); lexicon of old Iranian proper names and loanwords, attested in non-Iranian texts.  Volume 158 of Orientalia Lovaniensia Analecta. Peeters Publisher, 2007.  Pg 28:

{It should not be amazing that several proposals concerning the etymology of Parsa have been put forward.  In Hoffman’s eye (1940: 142) the name is related to Old Indian Parsu-, the name of warrior tribe.  Eilers (1954: 188: also Harmatta 1971c: 221-222) he uses Assyrian Parsua to prove Parsa — evolved from *Parsva-.  Again Eilers (1987:49) finds another Old Indian word to explain Parsa.  This time it is “Parsu”-, “rib, sickle”.  More recently Skalmowski (1995:311) pointed out that Pars(u)a is the equivalent of Old Indian parsva, “the region of the ribs, immediate neighborhood”}

 

Diakonoff, I.M. (1985), “Media I: The Medes and their Neighbours”, in Gershevitch, Ilya, Cambridge History of Iran, 2, Cambridge University Press, pg 62:

According to E. Grantovsky, the meaning of the term is “side”, “rib” and as an etymology, “those with strong ribs”.

And the eminent Iranologist George Morgenstriene has shown that Parsa, Pahlu, Pashtu, Parthia and etc. are all cognates of the same word. 

See:  Morgenstriene, George 1973: ‘Pashto’, ‘Pathan’ and the treatment of R + sibilant in Pashto,in: Indo-Dardica, Wiesbaden: Reichert, 168–174.

 در کل دانشمندان واژگان پارس، پارث، پهلو، پشتو و پارسا را از یک ریشـه مـیدانند.  لغت پارسی بنابراین بـه معنی پهلو یـا دنده هست و دیـاکونوف و هنینگ پارسی را بـه معنی “کسانی کـه پهلو قوی  یـا دنده‌ی قوی دارند” مـیدانند.

برخی از دانشمندان نیز آن را از نام خنجر پارسیـان خواندند کـه شباهت بـه دنده دارد ولی آرای دانشمندان امروزی همان هست که پارس، پارث، پهلو،پهلوی،پارسا از یک ریشـه هستند.

در زیر پارسا، لغتنامـه دهخدا نیز نوشته است.

فرهنگ رشیدی، یکی از فرهنگهای متعبر کـه چهارصد سال پیش نوشته شده هست زیر لغت پارسا مـینویسد:

پرهیزگار و به معنی پارسی نیز گفته اند، و بعضی گفته اند: پارسا مرکب است از پارس کـه لغتی هست در پاس به معنی حفظ و نگهبانی و از الف کـه چون لاحق کلمـه شود افا ده معنی فاعلیت کند، و معنی ترکیبی حافظ و نگهبان چه پارسا پاسدار نفش خود باشد .(فرهنگ رشیدی نیمـه نخست)

حافظ هم آن را بـه معنی ایرانی بکار است:

تازیـان غم احوال غریبان نبوَد
پارسایـان مددی که تا خوش و آسان بروم

 در هر رو، هرچند درون زمان هخاان مـیتوان گفت کـه گروهی از ایرانیـان بـه نام “پارسی” شناخته مـیشدند اما درون زمان ساسانیـان لقب پارسی به منظور همـه‌ی ایرانیـان بکار گرفته شده هست و واژه پارسی دیگر تغییر معنا داده است.  این را مـیتوان بـه طور صریح درون متون اسلامـی نیز دید.  بقول یکی از نویسندگان معاصر:

حقیقتی كه قوم‌سازان و قوم‌‌پرستان و حتا بسیـاری از شخصیت‌های سیـاسی كشور از آن ناآگاه‌اند این هست كه درون ایران چیزی بـه نام «قوم فارس»، یـا هر قوم دیگری وجود ندارد. درون چارچوب كشور ایران تنـها و تنـها «ملت ایران» و «ملیت ایرانی» موجود هست و تفاوت‌های زبانی و گویشی موجود مـیان شـهروندان مناطق مختلف كشور، فقط نشان دهنده‌ی وجود تنوع فرهنگی درون كشور هست و نـه چیز دیگری. واحدی بـه نام «قوم فارس/ پارس» نزدیك بـه دو هزار سال پیش درون جامعه‌ی یك‌پارچه‌ی ایران تحلیل رفت و از این رو گفت‌وگو از «قوم فارس/ پارس» درون ایران معاصر، بی‌معنا و فاقد موضوعیت است؛ و دقیقاً از این رو هست كه قوم‌سازان و تجزیـه‌طلبان تاكنون نتوانسته‌اند مشخص كنند و توضیح دهند كه منظورشان از «قوم فارس» یـا «فارس‌ها» دقیقاً چیست. اما از آن جا كه مـهم‌ترین دودمان‌های پادشاهی ایران (هخاان و ساسانیـان) از ایـالت پارس/ فارس برخاسته بودند، توسعاً، كل كشور ایران، چنان كه درون متون كهن و مـیانـه‌ی یونانی، لاتینی، ارمنی، سریـانی، چینی، و فارسی – عربی دوران اسلامـی مشاهده مـی‌شود، از دیرباز و سنتاً پارس/ فارس/ فُرس خوانده مـی‌شده است. حتا هنوز نیز درون زبان‌های اروپایی از كشور ایران گاه با نام پارس (انگلیسی: Persia؛ فرانسوی: ‍Perse) یـاد مـی‌شود و البته اگر خواست رضا پهلوی نبود، نام رسمـی ایران درون اسناد بین المللی هنوز پارس بود. بنابراین مشخص هست كه عنوان پارسی / فارسی، منحصراً دارای مفهومـی ملی هست و نـه قومـی، و عنوان‌های چون ستارگان پارسی نیز بـه همـه‌ی مردم ایران دلالت و اشاره دارد.

 

در واقع واژه‌ی فارس درون مقابل عرب/ترک درون متون اسلامـی بکار رفته هست و درون کل منظور ایرانی‌زبانان بوده است.  ما چند شاهد درون این رابطه مـیاوریم:

لغتنامـه دهخدا درون ذیل «فارسی» آمده‌است: «”فارسی. (ص نسبی) منسوب بـه فارس کـه فارسیـان و ممالک آنـها باشد. (منتهی الارب). معرب پارسی ؛ ایرانی. (حاشیۀ برهان چ معین: پارس).” » و در زیر «فارس» آمده‌است:«”آن کـه زبان فارسی دارد. آن کـه از مردم ایران است. در مقابل ترک، عرب و جز آن”». 

 اعراب و یونانیـان و خارجیـها نام کشور ایران را «پارس» و نام مردمان آن را «پارسی» مـی‌خواندند.  برای نمونـه قطران تبریزی، شاعر دهقان‌تبار (طبقه‌ای از ایرانیـان ساسانی)، مـی‌سراید:

 بلبل بـه سان مطرب بیدل فراز گل

گه پارسی نوازد، گاهی زند دری

 و دکتر امـین ریـاحی خوئی «دری» را زبان فارسی خراسان و پارسی را زبان ایرانی آذربایجان مـی‌دانند

 (رياحي خويي، محمدامين، «ملاحظاتي درباره‌ي زبان كهن آذربايجان»: اطلاعات سياسي – اقتصادي، شماره‌ي 181-182)

مقاله نیز درون اینجا بازیـافت مـیشود:

http://www.azargoshnasp.net/languages/Azari/26.pdf

 

 ابوریحان بیرونی، ایرانیـان زبان خوارزمـی را شاخه‌ای از درخت استوار پارسیـان مـی‌داند:«و أما أهل خوارزم، و إن کانوا غصناً من دوحة الفُرس»(و مردم خوارزم٬ آنـها شاخه‌ای از درخت استوار پارسیـان (ایرانیـان) هستند.)

منبع:  الاثار الباقیـه عن القرون الخالیـه، ابوریحان محمد ابن احمد بیرونی (۳۶۲ – ۴۴۰ ق)-تحقیق و تعلیق: پرویز اذکایی-ناشر: مـیراث مکتوب-چاپ اول: تابستان ۱۳۸۰

 باید دانست زبان خوارزمـی، یک زبان ایرانی‌تبار شرقی هست و با زبان‌های ایرانی(آریـایی) سغدی و استی و زبان‌های پامـیری از یک خانواده مـیباشد.

 ابو الحسن مسعودی درون التنبیـه و الاشراف مـیینویسد:«پارسیـان قومـی بودند کـه قلم‌روشان دیـار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان که تا مجاور ارمنیـه و اران و بیلقان که تا دربند کـه باب و ابواب هست و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشـهر کـه نیشابور هست و هرات و مرو و دیگر ولایت‌های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمـین عجمان کـه در وقت حاضر بـه این ولایت‌ها پیوسته‌است، همـهٔ این ولایت‌ها یک مملکت بود، پادشاه‌اش یکی بود و زبان‌اش یکی بود، فقط درون بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی کـه زبان را بدان مـی‌نویسند یکی باشد، زبان یکی هست وگر چه درون چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان‌های پارسی.»

 

اصل عربی:

فالفرس أمة حد بلادها الجبال من الماهات وغیرها وآذربیجان إلی ما یلی بلاد أرمـینیة وأران والبیلقان إلی دربند وهو الباب والأبواب والری وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشـهر، وهی نیسابور، وهراة ومرو وغیر ذلک من بلاد خراسان وسجستان وکرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلک من أرض الأعاجم فی هذا الوقت وکل هذه البلاد کانت مملکة واحدة ملکها ملک واحد ولسانـها واحد، إلا أنـهم کانوا یتباینون فی شیء یسیر من اللغات وذلک أن اللغة إنما تکون واحدة بأن تکون حروفها التی تکتب واحدة وتألیف حروفها تألیف واحد، وإن اختلفت بعد ذلک فی سائر الأشیـاء الأخر کالفهلویة والدریة والآذریة وغیرها من لغات الفرس.

(مسعودي، علي بن حسين: «التنبيه و الاشراف»، بـه تصحيح عبدالله اسماعيل الصاوي، قاهره، 1357 ق.)

 

از این نکته برمـیاید کـه فارسی دری تنـها یکی از زبانـهای گروه مردمان پارسی حساب مـی‌شود و گویندگان زبانـهای دیگر مانند زبان آذری  و پهلوی و زبانـهای دیگر پارسی (ایرانی) نیز جزو گروه مردمان پارسی حساب مـی‌شدند. 

 

 

 

برای نمونـه دیگر درون کتاب مرزبان نامـه، کـه ترجمـه‌ای هست از طبری کهن بـه زبان دری، وراوینی درون مقدمـه ترجمـه زبان طبری کهن را “فرس-قدیم” مـی‌خواند و مـیگوید کـه که آن را از فرس قدیم(طبری کهن) بـه فارسی دری ترجمـه مـی‌کند.

 

Kramers, J.H. «Marzban-nāma.» Encyclopaedia of Islam. Edited by: P.Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online. 18 .

 

 

حتی درون متون دوران قاجاریـه، بـه اقوام کرد و لک لقب «فرس قدیم» را مـی‌دادند و خارجیـها لکها و لرها و بختیـاریـها و کردها را جزو گروه‌های پارسی مـی‌شمردند و خود آن گروه نیز خود را از «فرس قدیم» مـی‌دانستند.

برای نمونـه:

Shiel, Lady (Mary). Glimpses of Life and Manners in Persia. London: John Murray, 1856.

در این کتاب مـی‌خوانیم:

The PERSIAN TRIBES The tribes are divided into three races-Toorks, Leks and Arabs.  The first are the  invaders from Toorkistan, who, from time ‘immemorial, have established themselves in Persia, and who still preserve their language. The Leks form the clans of genuine Persian blood, such as the Loors, Bekhtiaris.  To them might be added the Koords, as members of the Persian family; but their numbers in the dominions of the Shah are comparatively few, the greater part of that widely-spread people being attached to Turkey. Collectively the Koords are so numerous that they might be regarded as a nation divided into distinct tribes. Who are the Leks, and who are the Koords? This inquiry I cannot solve. I never met anyone in Persia, either eel or moolla, who could give the least elucidation of this question. All they could say was, that both these races were Foors e kadeem,-old Persians. They both speak dialects the greater part of which is Persian, bearing a strong resemblance to the colloquial language of the present day, divested of its large Arabic mixture. These dialects are not perfectly alike, though it is said that Leks and Koords are able to comprehend each other. One would be disposed to consider them as belonging to the same stock,. did they not both disavow the connection.  A Lek will- admit that a Koord, like himself, is an  “old Persian”(Foors-e-Qadim) but he denies that the families are identical, and a Koord views the question in the same light.

 

در اینجا گفته شده هست که لک‌ها، لرها، بختیـاری‌ها و کردها جزو پارسیـان اصیل هستند و مردمان ایران (چه ایل چه ملا و غیره) آنـها را “فرس قدیم” مـیدانستند و خود این گروه‌ها نیز خود را فرس قدیم مـیدانستند.

 

شاید یک نمونـه دیگر از این را مـیتوان درون روزنامـه جنگل پیش از پهلویـها دید کـه نگارنده‌ی یک مقاله درون آن درون رابطه با قفقاز مـینیوسد:” قفقازیة جنوبی یعنی ولایـات جنوبی قفقاز کـه هریک از آنـها بـه شـهادت تاریخ اسم معینی داشته و دارند همـه فارسی نژاد ، همـه ایرانی الاصل ، غیر از زبانشان کـه فعلاً ترکی هست همـه چیزشان ایرانی هست امروز اسم آذربایجان را بـه خود گذاشت ، چرا  به چه جهت ؟”(این مقاله درشماره ٢۴ روزنامـه جنگل ( نشریـه نـهضت جنگل ) مورخه ٢٣ ربیع الثانی١٣٣۶ هجری قمری برابر با ١٧ بهمن ١٢٩۶ خورشیدی بـه قلم ناشناس چاپ شده بود . متن کامل این مقاله را درون کتاب مجموعه ی روزنامـه های جنگل در صفحات ١۶٣-١۶١ مـی توانید ببینید . مشخصات کتاب :نام کتاب :مجموعه ی روزنامـه های جنگل-به کوشش : امـیر نعمتی لیمائی-ناشر و محل نشر : امـیدمـهر ،مشـهدسال نشر : 1389-قطع کتاب : رحلی-تعداد صفحات : 240-بها : 75000 ریـال)

و درون واقع منظور روزنامـه‌نگاران جنگل از نژاد فارسی همان نژاد ایرانی (یعنی ایرانی‌زبان) بوده است.

 

پیوند ایران و فارس نیز درون متون کهن بارها گواهی گردیده‌است، چنان کـه حمزه اصفهانی مـی‌نویسد(تاریخ پیـامبران و شاهان، ترجمـه جعفر شعار، انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۶۷، ص ۲): «آریـان کـه همان فرس هست در مـیان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانـه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمـین درون دست چین، و شمال درون دست ترک، مـیانـه جنوب درون دست هند، رو بـه روی آن یعنی مـیانـه شمالی درون دست روم و جنوب غربی درون دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی درون دست بربر است».

 

بنابراین که تا دوران اخیر لغت «فارس» محدود بـه گونـه «دری» فارسی نبوده‌است و در واقع شامل زبانـهای متعدد ایرانی و ساکنیـان مردم ایران مـیشده‌است.  همچنین درون این نکته حمزه‌ی اصفهانی حتما باز گفت کـه “فارس” بـه معنی خاص همان استان فارس هست ولی بـه مرور زمان بـه نام کل کشور ایران تبدیل شده است.

 

 

بنابراین، برخلاف قومگرایـان کـه امروز “خلق فارس”، “خلق بلوچ”، و “خلق کرد” قائل هستند درون متون دوران اسلامـی چنین عنوانـهایی وجود نداشت.   ولی درون ادبیـات قوم‌گرایـانـه و چپ و ایران‌ستیرانـه کوشش مـی‌شود کـه این واژه “فارس” را محدود کنند بهانی کـه به زبان فارسی‌دری تکلم مـیکنند.   ولی بـه قول استاد کیـانی حتما توجه داشت:

 

واحدی بـه نام «قوم فارس/ پارس» نزدیك بـه دو هزار سال پیش درون جامعه‌ی یك‌پارچه‌ی ایران تحلیل رفت و از این رو گفت‌وگو از «قوم فارس/ پارس» درون ایران معاصر، بی‌معنا و فاقد موضوعیت است؛ و دقیقاً از این رو هست كه قوم‌سازان و تجزیـه‌طلبان تاكنون نتوانسته‌اند مشخص كنند و توضیح دهند كه منظورشان از «قوم فارس» یـا «فارس‌ها» دقیقاً چیست. اما از آن جا كه مـهم‌ترین دودمان‌های پادشاهی ایران (هخاان و ساسانیـان) از ایـالت پارس/ فارس برخاسته بودند، توسعاً، كل كشور ایران، چنان كه درون متون كهن و مـیانـه‌ی یونانی، لاتینی، ارمنی، سریـانی، چینی، و فارسی – عربی دوران اسلامـی مشاهده مـی‌شود، از دیرباز و سنتاً پارس/ فارس/ فُرس خوانده مـی‌شده است. حتا هنوز نیز درون زبان‌های اروپایی از كشور ایران گاه با نام پارس (انگلیسی: Persia؛ فرانسوی: ‍Perse) یـاد مـی‌شود و البته اگر خواست رضا پهلوی نبود، نام رسمـی ایران درون اسناد بین المللی هنوز پارس بود. بنابراین مشخص هست كه عنوان پارسی / فارسی، منحصراً دارای مفهومـی ملی هست و نـه قومـی.

 

محدود این واژه‌ی کهن بـه تنـها گروه پارسی-دری زبانان یک تحریف تاریخ هست و بایست سخت از آن پرهیز کرد.  برای نمونـه اوحدی مراغه‌ای این را بـه عنوان زبان اصفهان معرفی مـیکند:

 

دیم تو خورد و چشم مو تر

هشکش ویکر وان خوزارو

واتت کـه سر فلا کروهینی تو ساعتی

 کین آه سوته دل بهر چه تو وات ایستاده بو

 

دیم=چهره،صورت (که درون فارسی‌دری کمتر بکار مـیرود)

هشک=خشک

وات=گفتن

سوته=سوخته

بو=باشد

 

 

اوحدی‌ مراغه‌ای حدود سیصد سال بعد از ناصرخسرو مـیزیست.  ولی ناصر خسرو، شاعر، حکیم و نویسنده بزرگ ایرانی ملاحظه خواهیم کرد کـه اصفهان از زمان های دور شـهری بزرگ و دیدنی بوده است. ناصر خسرو درون حدود یک هزار سال پیش از اصفهان دیدن نموده هست و مـی نویسد: « من درون همـه ی زمـین پارسی گویـان، شـهری نیکوتر و جامع تر و آبادان تر از اصفهان ندیدم»

 

اما منظور ناصرخسرو از “پارسی‌گویـان” تنـها زبان دری درون اینجا نبوده است.  چنانکه قطران تبریزی نیز زبان خود را “پارسی” و زبان خراسانی را “دری”مـیگوید.  در جای دیگر ولی ناصرخسرو واژه‌ی دری و فارسی را یکی مـیداند.

 

در اینجا درون واقع تناقضی نیست، زیران زبا پارسی‌دری یک نمونـه از زبان‌های ایرانی هست و قطران تبریزی زبان آذری فهلوی را “پارسی” خوانده هست و ناصر خسرو زبان قدیمـی اصفهان را “پارسی” خوانده‌است.  زیرا لغت پارسی محدود بـه یک لهجه خاص ایرانی نبوده هست و درون کل معنی همان ایرانی مـیداده است.

 

زبان فارسی دری خود گویش خراسانی زبان پارسی مـیانـه (پهلوی) مـی باشد کـه پس از اسلام گسترش یـافته و بر دیگر گویش های ایرانی این سرزمـین چیره شده است. ولی ریشـه پهلوی  زبان پارسی کنونی را مـی توان بـه آسانی ثابت کرد. مروری بر چند واژه متعلق بـه هر سه زبان پارسی باستان و مـیانـه و نو گواهی آشکار بر وجود پیوند مـیان این سه زبان ایرانی است:

 

Aspa (پارسی باستان) > asp (پارسی مـیانـه) > اسب (فارسی)

Kāma (پارسی باستان) > Kām (پارسی مـیانـه) > کام (فارسی)

Daiva (پارسی باستان) > dēw (پارسی مـیانـه) > دیو (فارسی)

Drayah (پارسی باستان) > drayā (پارسی مـیانـه) > دریـا (فارسی)

Dasta (پارسی باستان) > dast (پارسی مـیانـه) > دست (فارسی)

Bāji (پارسی باستان) > bāj (پارسی مـیانـه) > باج (فارسی)

Brātar (پارسی باستان) > brādar (پارسی مـیانـه) > برادر (فارسی)

Būmi (پارسی باستان) > būm (پارسی مـیانـه) > بوم (فارسی)

Martya (پارسی باستان) > mard (پارسی مـیانـه) > مرد (فارسی)

Māha (پارسی باستان) > māh (پارسی مـیانـه) > ماه (فارسی)

Vāhara (پارسی باستان) > wahār (پارسی مـیانـه) > بهار (فارسی)

Stūnā (پارسی باستان) > stūn (پارسی مـیانـه) > ستون (فارسی)

Šiyāta (پارسی باستان) > šād (پارسی مـیانـه) > شاد (فارسی)

Duruj / drauga (پارسی باستان) >  drōgh (پارسی مـیانـه) < دروغ (فارسی)

پیوند ایران و فارس نیز درون متون کهن بارها گواهی گردیده است، چنان کـه حمزه اصفهانی مـی نویسد (تاریخ پیـامبران و شاهان، ترجمـه جعفر شعار، انتشارات امـیرکبیر، 1367، ص 2): «آریـان کـه همان فرس هست در مـیان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانـه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمـین درون دست چین، و شمال درون دست ترک، مـیانـه جنوب درون دست هند، رو بـه روی آن یعنی مـیانـه شمالی درون دست روم و جنوب غربی درون دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی درون دست بربر است».

 

برای آگاهی خوانندگان از پیوند و ارتباط کامل زبان فارسی کنونی با زبان پارسی مـیانـه (پهلوی) نمونـه هایی از نوشته های پهلوی را درون زیر نقل مـی کنیم که تا آشکار شود کـه حقیقتأ زبان فارسی کنونی ادامـه زبان پهلوی عصر ساسانی است.

قطعه شعری بـه زبان پهلوی (متون پهلوی، جاماسپ آسانا، گزارش سعید عریـان، 1371، ص 96):

Dārom andarz-ē az dānāgān

Az guft-ī pēšēnīgān

Ō šmāh bē wizārom

Pad rāstīh andar gēhān

Agar ēn az man padīrēd

Bavēd sūd-ī dō gēhān

برگردان فارسی دری:

«دارم اندرزی از دانایـان

از گفته ی پیشینیـان

به شما بگزارم (= گزارش دهم)

به راستی اندر جهان

اگر این از من پذیرید

بُوَد سود دو جهان».

 

اما این نکته ضروری هست که داریوش زبان خود را “آریـان” خوانده هست هرچند محققان امروزی آن را پارسی‌ باستان مـیخوانند. 

همچنین کانیشکا، زبان ایرانی بلخی را “آریـان” خوانده هست و نـه بلخی/باختری.

The “Aryan” Language, Gherardo Gnoli, Instituto Italiano per l’Africa e l’Oriente, Roma, 2002

زبان دری هم یگی از گویشـهای مـهم ایرانی و ادامـه‌ی پارسی مـیانـه بـه لهجه‌ی خراسانی است.  آن را جزو زبانـهای ایرانی جنوبی غربی مـیدانند زیرا هرچند اصلش از فارس هست (پارسی مـیانـه) ولی دچار تحولاتی درون خراسان شده است.  یعنی زبان پارسی‌مـیانـه درون دوران ساسانیـان چنان گسترده شد کـه از فارس بـه محل‌های دیگر مانند خراسان و آذربایجان و غیره گسترش یـافت. زبان پارسی‌دری کنونی هم ادامـه لهجه خراسانی آن زبان فارسی‌مـیانـه درون خراسان مـیباشد.

این نیز نظر زبان‌شناسان و محققان مـیباشد:

“Middle Persian, also called Pahlavi is a direct continuation of old Persian, and was used as the written official language of the country.” “However, after the Moslem conquest and the collapse of the Sassanids, Arabic became the dominant language of the country and Pahlavi lost its importance, and was gradually replaced by Dari, a variety of Middle Persian, with considerable loan elements from Arabic and Parthian.”

Ulrich Ammon, Norbert Dittmar, Klaus J. Mattheier, Peter Trudgill, “Sociolinguistics Hsk 3/3 Series Volume 3 of Sociolinguistics: An International Handbook of the Science of Language and Society”, Walter de Gruyter, 2006. 2nd edition. pg 1912.

New Persian, is “the descendant of Middle Persian” and has been “official language of Iranian states for centuries”, whereas for other non-Persian Iranian languages “close genetic relationships are difficult to establish” between their different (Middle and Modern) stages. Modern Yaḡnōbi belongs to the same dialect group as Sogdian, but is not a direct descendant; Bactrian may be closely related to modern Yidḡa and Munji (Munjāni); and Wakhi (Wāḵi) belongs with Khotanese.”

Skjærvø, Prods Oktor (2006). Encyclopedia Iranica,”Iran, vi. Iranian languages and scripts”.

The language known as New Persian, which usually is called at this period (early Islamic times) by the name of Parsi-Dari, can be classified linguistically as a continuation of Middle Persian, the official religious and literary language of Sassanian Iran, itself a continuation of Old Persian, the language of the Achaemenids. Unlike the other languages and dialects, ancient and modern, of the Iranian group such as Avestan, Parthian, Soghdian, Kurdish, Pashto, etc., Old Middle and New Persian represent one and the same language at three states of its history. It had its origin in Fars and is differentiated by dialectical features, still easily recognizable from the dialect prevailing in north-western and eastern Iran.

 (Lazard, Gilbert 1975, “The Rise of the New Persian Language” in Frye, R. N., The Cambridge History of Iran, Vol. 4, pp. 595-632, Cambridge: Cambridge University Press.(

 

زبان پارسی‌مـیانـه ولی درون استان فارس روند خود را ادامـه داد و در برخی از فهلویـات حافظ و سعدی مـیتوان آن را دید:

برای نمونـه درون دیوان حافظ مـی‌بینیم:

بپی ماچــان غرامت بسپريمن

غرت يک وی روشتــی ازامادی

غم ای دل بوادت خورد ناچا

وغر نـه اوبنی آنچه‌ات نـه‌شاد دی

(ديوان حافظ بـه تصحيح دكتر پرويز خانلري، چاپ دوم، تهران: انتشارات خوارزمي، 1362، جلد اول،ص874).

 

برگردان:

در “پای ماچان” (محل ویژه محاکمـه درون حضور قاضی) غرامت بسپاریم

اگر یک رفتار زشتی از ما دیدی

غم این دل را حتما خورد ناچار

وگرنـه بینی آنچه نشائی دید.

 

بنابراین زبان پارسی‌دری ریشـه درون استان فارس از طریق پارسی‌مـیانـه دارد ولی درون زمان ساسانیـان پارسی‌مـیانـه درون خراسان بجای زبان‌های دیگر ایرانی (پارثی و بلخی و سغدی..) گسترش یـافت و زبان پارسی دری همان ادامـه این گویش پارسی‌مـیانـه درون خراسان است.  خلاصه این یک زبان ایرانیست کـه فردوسی طوسی و رودکی و حافظ و قطران و خاقانی …و هویت ایرانیـان را بهم پیوند مـیدهد و تنـها زبان ایرانی هست که درون جهان آثارهای کهنش بیش از  پانصدهزار که تا یک ملیون نسخه مـیباشد.  البته شکی نیست کـه تمدن ایرانی تنـها زبان فارسی نیست و مجموع زبان‌های ایرانی و فرهنگ‌های ایرانی تشکیل‌دهنده‌ی این تمدن هستند.

 

 

پس از این همـه اسناد، بنابراین نتیجه‌گیری مـیشود واژه پارسی از دوران ساسانی و بویژه دوران اسلامـی بـه دو معنی بوده است:

 

یکیـانی کـه از استان فارس هستند.

 

دوم درون متون دوران اسلامـی، واژه‌ی فارسی برابر هست با ایرانی و ایرانی‌تباران.  برای همـین متون عصر قاجاریـه زبانـهای کردی، لکی، بختیـاری و غیره را “فرس قدیم” مـیخوانند یـا درون مرزبان‌نامـه کـه اصلش حتما به طبری قدیم باشد آن را “فرس قدیم” مـیخواندند.  واژه فرس/فارس/پارسی یعنی همان ایرانی و هرگز تنـها متعلق بـه گویشوران پارسی‌دری نبوده است.  

 

بنابراین:

 

واحدی بـه نام «قوم فارس/ پارس» نزدیك بـه دو هزار سال پیش درون جامعه‌ی یك‌پارچه‌ی ایران تحلیل رفت و از این رو گفت‌وگو از «قوم فارس/ پارس» درون ایران معاصر، بی‌معنا و فاقد موضوعیت است؛ و دقیقاً از این رو هست كه قوم‌سازان و تجزیـه‌طلبان تاكنون نتوانسته‌اند مشخص كنند و توضیح دهند كه منظورشان از «قوم فارس» یـا «فارس‌ها» دقیقاً چیست. اما از آن جا كه مـهم‌ترین دودمان‌های پادشاهی ایران (هخاان و ساسانیـان) از ایـالت پارس/ فارس برخاسته بودند، توسعاً، كل كشور ایران، چنان كه درون متون كهن و مـیانـه‌ی یونانی، لاتینی، ارمنی، سریـانی، چینی، و فارسی – عربی دوران اسلامـی مشاهده مـی‌شود، از دیرباز و سنتاً پارس/ فارس/ فُرس خوانده مـی‌شده است. حتا هنوز نیز درون زبان‌های اروپایی از كشور ایران گاه با نام پارس (انگلیسی: Persia؛ فرانسوی: ‍Perse) یـاد مـی‌شود و البته اگر خواست رضا پهلوی نبود، نام رسمـی ایران درون اسناد بین المللی هنوز پارس بود. بنابراین مشخص هست كه عنوان پارسی / فارسی، منحصراً دارای مفهومـی ملی هست و نـه قومـی.

 

اما از دوران قومگرایی بعد از حزب توده و استالین،.. کم کم برخی از نویسندگان تنـها واژه‌ی پارسی را اختصاص دادند بـه یکی از زبان‌های ایرانی بـه نام پارسی‌دری درون حالیکه قومـیت گویشوران پارسی‌دری از لحاظ نام بومـی تنـها و تنـها ایرانی هست و آنـها بـه یک زبان ایرانی سخن مـیگویند.  علت اینکه زبان فارسی‌دری(یعنی گویش خراسانی پارسی‌مـیانـه) بـه نام “فارسی” شناخته شد بخاطر این بود کـه گسترده‌ترین زبان ایرانی بعد از اسلام شد و چون نام ایران هم “فرس” بود این زبان “فارسی” شناخته شد.  وگرنـه برفرض اگر زبان لارستانی گسترده‌ترین گویش زبانـهای ایرانی بعد از اسلام مـیشد آن را “فارسی” مـیخواندند و زبان  دری خراسان دیگر نامش فارسی نمـیماند. 

بنابراین تمامـی گویشوران پارسی‌دری (بجز هزاره‌ها و اقوام مغول دیگر کـه در چند سده اخیر فارسی‌زبان شدند) تنـها و تنـها شاخه‌ای از قوم ایرانی هستند.  چنانکه ابوریحان بیرونی، زبان ایرانی شرقی خوارزمـی (که با سکایی ربط دارد) و مردمان خوارزم را ساخه‌ای از ایرانیـان(پارسیـان) مـیدانند. 

ایجاد و فرضیـه‌ی قومـی بـه نام “فارس” بجای واژه‌ی اصلی یعنی همان قوم ایرانی با شاخه‌ی زبان پارسی‌دری تنـها و تنـها به منظور تجزیـه ایران مطرح شده است.

دوباره این نکته‌ی مـهم تکرار مـیشود.

نتیجه‌گیری مـیشود واژه پارسی از دوران ساسانی و بویژه دوران اسلامـی بـه دو معنی بوده است:

 

یکیـانی کـه از استان فارس هستند.

دوم درون متون دوران اسلامـی، واژه‌ی فارسی برابر هست با ایرانی و ایرانی‌تباران.  برای همـین متون عصر قاجاریـه زبانـهای کردی، لکی، بختیـاری و غیره را “فرس قدیم” مـیخوانند یـا درون مرزبان‌نامـه کـه اصلش حتما به طبری قدیم باشد آن را “فرس قدیم” مـیخواندند.  واژه فرس/فارس/پارسی یعنی همان ایرانی و هرگز تنـها متعلق بـه گویشوران پارسی‌دری نبوده است.  

این نکته نیز ضروری است:

ترکان/عربان نیز بجای واژه‌ی فارس گاهی وقتها واژه‌ی تات/تاجیک/عجم را بکار مـیبردند کـه شامل همـه‌‌ی ایرانی‌زبانان بوده است.  در متون صفوی یکسره و همـه جا بین تات/تاجیک(ایرانیـان) و ترکان تفاوت گذاشته‌اند و در واقع منظور از تات/تاجیک(ایرانیـان) کل ایرانی‌زبانان بوده است.  همچنین درون دوران صفوی دگردیسی درون واژه‌ی عجم نیز انجام گرفت بـه این معنی کـه عثمانیـان کـه کشور ایران را “عجم” مـیخواندند ساکنین شیعه آن را نیز عجم خواندند و برخی از سنی‌زبانان کرد با اقتباس این واژه از عثمانیـان، تمامـی شیعیـان ترک‌زبان و ایرانی‌زبان (حتی کردهای کلهر و غیره) را “عجم” خوانده‌اند. 

مفهوم واژه‌ی کرد و قوم “کرد”

نگارنده با پژوهش‌های گسترده روی این موضوع(و متون تاریخی و قول محققان برجسته) بر این باور هست که نام کرد تنـها و تنـها درون معنی اصلی آن  یک  معنی اجتماعی داشته هست و به منظور ایرانی‌زبانان که یک نوع شیوه‌ی زندگی خاصی داشتند.  هرچند چند  منبع کهن حتی اقوام غیرایرانی(مانند عرب) را نیز “کرد” دانسته‌اند.

 خوانندگان مـی توانند بـه ادبیـات کلاسیک فارسی نیز رجوع کرد. شاعران و نویسندگان پارسی گوی درون قرن های اول اسلام واژهء کُرد را بـه معنای عشایر و رمـه‌گر و همچنین چوپان و شبان بـه کار اند.

رودکی گوید:

از بخت و کیـان خود بگذشتم و پَردَختم / چون کُرد بماندستم تنـها من و این باهو (باهو بـه معنای چوبدستی شبانان).

در اسرار التوحید نیز آمده است: کُرد بود و دار. درون گویش طبری امروز هنوز واژهء کُرد بـه همـین معنا بـه کار مـی رود. عرب های سورستان (عراق و سوریـه امروز) کُرد نامـیده مـی شدند.

واژهٔ کرد درون دوران تاریخی بعد از حمله اعراب بـه ایران بـه معنای رمـه گردانان و کوچ‌نشینان فلات ایران بزرگ بـه كار رفته هست و هرگز معنی زبانی خاص یـا قوم خاص یـا فرهنگی خاص را نمـی‌دهد.  چنانکه امروز هم این واژه هنوز معنی زبانی خاص یـا گروهی خاص را نمـی‌دهد و در واقع زبان‌هایی وجود دارند کـه نامشان کردی است.  برای نمونـه زبانـهای سورانی و کرمانجی نـه یک گویش از هم بلکه دو زبان متفاوت درون حد تفاوت انگلیسی و آلمانی شناخته مـی‌شوند.

 

در این راستا بـه چند سند محکم نگاه مـی‌کنیم.

 

حمزه اصفهانی مـینویسد : « کانت الفرس تسمـی الدیلم الاکراد طبرستان کما کانت تسمـی العرب اکراد سورستان » (تاریخ سنی ملوک الارض)

یعنی پارسیـان (ایرانیـان)،  دیلمـیان (یکی از گروه‌های مـهم ایرانی‌زبان) را کردهای طبرستان مـیدانستند – چنانکه اعراب را کردهای سورستان.

 

در لغتنامـه دهخدا نیز آمده است:

 

توسعاً بمناسبت چادرنشيني اين طايفه بطور مطلق بر چادرنشينان اطلاق مي شود. بدوي . بقول حمزه اصفهاني ايرانيان قديم (فرس ) ديلميان را اکراد طبرستان ميناميدند و اعراب را کردان سورستان ميخواندند. (فرهنگ فارسي معين):

 

از رخت و کياي خويش من رفتم و پردختم 
چون کرد بماندستم تنـها من و اين باهو.

رودکي .

بينيت همي بينم چون خانـه کردان 
آراسته همواره به شيراز و به رُخبين .

عماره .

در بيابان بديد قومي کرد
کرده از موي هر يکي کولا.

باراني (از حاشيه فرهنگ اسدي نخجواني)

 

چو سيلاب خواب آمد و هر دو برد
چه بر تخت سلطان چه بر دشت کرد.

سعدي .

بخارا خوشتر از لوکر خداوندا همي داني 
وليکن کرد نشکيبد ازين دوغ بياباني .

غزالي لوکري .

 

 

پروفسور مـینورسکی مـی‌نویسد:

 

V. Minorsky, Encyclopedia of Islam: “We thus find that about the period of the Arab conquest a single ethnic term Kurd (plur. Akrād ) was beginning to be applied to an amalgamation of Iranian or iranicised tribes., “Kurds” in Encyclopaedia of Islam”. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online. accessed 2007.

 ترجمـه:

در زمان اعراب، لغت قومـی کرد به منظور تیره‌های قبایل گوناگون ایرانی‌تبار و ایرانی‌شده بکار مـیرفت.

 دکتر پرویز خانلری مـی‌نویسد:

 

نام کردی عاده بـه زبان مردمـی اطلاق مـیشود کـه در سرزمـین کوهستانی واقع درون مغرب فلات ایران زندگی مـیکنند. قسمتی از این ناحیـه اکنون جزء کشور ایران هست و قسمتی درون کشور ترکیـه و قسمتی دیگر از جمله کشور عراق شمرده مـیشود. درون خارج از این منطقه نیز اقلیتهای کرد وجود دارند کـه از آن جمله گروهی درون شمال خراسان و گروههایی در جمـهوریـهای ارمنستان ، گرجستان و آذربایجان و عده­ی کمـی نیز درون ترکمنستان بـه این گویشـها سخن مـیگویند. درون سوریـه نیز یک اقلیت کرد زبان از چند قرن پیش بـه وجود آمده است.
زبان یـا گویش کردی همـهی این نواحی یکسان نیست. حتی تردید هست در این کلمـه « کرد » بـه قوم واحدی کـه دارای مختصات نژادی یـا ایلی با گویش معینی باشند اطلاق شده باشد. درون بسیـاری از منابع تاریخی کـه به زبان عربی درون قرنـهای نخستین اسلام تألیف یـافته ، این کلمـه را معادل کلمـه « شبان » و « چوپان » بکاراند.
ابن حوقل کوچ (قفص) کرمان را « صنف من الاکراد » مـیداند و حال آنکه مقدسی (احسن التقاسیم) زبان ایشان را شبیـه زبان مردم سند شمرده است.
یـاقوت حموی مردمان ساسون را « الاکراد السناسنـه » مـیخواند (معجم البلدان)
حمزه اصفهانی مـینویسد : « کانت الفرس تسمـی الدیلم الاکراد طبرستان کما کانت تسمـی العرب اکراد سورستان » (تاریخ سنی ملوک الارض)
در کارنامـه‌ی اردشیر بابکان (پاپکان) هم کردان بـه معنی شبانان آمده است ، نـه نام و نژاد یـا قبیله. درون گویش طبری امروز نیز کلمـه‌ی کرد بـه معنی چوپان و شبان است. (واژه نامـه طبری، صادق کیـا، ص ۱۶۶)

 زبانـها و گویش‌های ایران. منبع: کتاب تاریخ زبان فارسی نویسنده: دکتر پرویز ناتل خانلری

 محققان امروزی غربی نیز این نظر را دارند.

 دکتر مارتین وان بروینسن، پژوهشگر آلمانی و کردشناس معروف مـی‌نویسد:

 Martin van Bruinessen, “The ethnic identity of the Kurds”, in: Ethnic groups in the Republic of Turkey, compiled and edited by Peter Alford Andrews with Rüdiger Benninghaus [=Beihefte zum Tübinger Atlas des Vorderen Orients, Reihe B, Nr.60].

 Wiesbaden: Dr. Ludwich Reichert, 1989, pp. 613-21. excerpt: “The ethnic label “Kurd” is first encountered in Arabic sources from the first centuries of the Islamic era; it seemed to refer to a specific variety of pastoral nomadism, and possibly to a set of political units, rather than to a linguistic group: once or twice, “Arabic Kurds” are mentioned. By the 10th century, the term appears to denote nomadic and/or transhumant groups speaking an Iranian language and mainly inhabiting the mountainous areas to the South of Lake Van and Lake Urmia, with some offshoots in the Caucasus…If there was a Kurdish speaking subjected peasantry at that time, the term was not yet used to include them.”

ترجمـه:

نام قومـی “کرد” کـه در منابع  قرن اول اسلام دیده مـیشود  بر یک پدیده رمـه‌گرایی و شاید واحدهای سیـاسی نامـیده مـیشد و نـه یک گروه زبانی.  چندین بار حتی “کردهای عرب” درون منابع نامبرده شدند.  اما درون پایـان قرن دهم مـیلادی، این نام به منظور گروه‌های متعدد رمـه‌گران و کوچ‌گران ایرانی‌زبان بکار مـیرفته هست که از دریـاچه وان که تا دریـاچه ارومـیه و مناطقی از قفقاز زندگی مـید..  اگر درون آن زمان روستا‌نشینی بودند کـه به زبان‌های کردی امروز تکلم مـی‌د، هنوز نام “کرد” درون آن زمان شامل آنـها نمـی‌شد.

 

پروفسور ولادمـیر ایوانف نیز مـی‌گوید:

 

Wladimir Iwanov:”The term Kurd in the middle ages was applied to all nomads of Iranian origin”.(Wladimir Ivanon, “The Gabrdi dialect spoken by the Zoroastrians of Persia”, Published by G. Bardim 1940. pg 42(

 

ترجمـه: نام کرد درون قرن‌های مـیانـه (کم و بیش از قرن پنجم مـیلادی که تا شانزدهم مـیلادی) نامـی بود کـه بر همـه‌ی رمـه‌گران و کوچ‌گران ایرانی نامگزاری مـی‌شد.

 

پروفسور دایوید مکنزی کـه تز خود را روی زبان‌های کردی نوشته هست مـیگیود:

 

David Mackenzie: “If we take a leap forward to the Arab conquest we find that the name Kurd has taken a new meaning becoming practically synonmous with ‘nomad’, if nothing more pejorative” D.N. Mackenzie, “The Origin of Kurdish”, Transactions of Philological Society, 1961, pp 68-86

 

ترجمـه:  اگر بـه حدود دوران گسترش امپراتوری اعراب نگاه کنیم، خواهیم یـافت کـه عنوان کرد با رمـه‌گر و کوچ‌گر دارای یک معنی است.

 

پروفسور ریچارد فرای، ایران‌شناس نامـی:

 

Richard Frye,”The Golden age of Persia”, Phoneix Press, 1975. Second Impression December 2003. pp 111: “Tribes always have been a feature of Persian history, but the sources are extremly scant in reference to them since they did not ‘make’ history. The general designation ‘Kurd’ is found in many Arabic sources, as well as in Pahlavi book on the deeds of Ardashir the first Sassanian ruler, for all nomads no matter whether they were linguistically connected to the Kurds of today or not.

The population of Luristan, for example, was considered to be Kurdish, as were tribes in Kuhistan and Baluchis in Kirman”

 

ترجمـه:

 

قبایل همـیشـه بخشی از تاریخ ایران بودند هرچند منابع درون مورد آنـها کم هست زیرا  آنـها خود تاریخساز نبودند.  عنوان فراگیر و عامـیانـه “کرد” کـه در بسیـاری از کتاب‌های عربی و حتی پهلوی (کارنامک اردشیر پاپکان) دیده مـیشود نامـی بود کـه فراگیرنده‌ی همـه‌ی کوچ‌گران و چادرنشنیـان مـیبود حتی اگر با مردمانی کـه امروز نام “کرد” دارند از پیوند زبانی نبودند.  برای نمونـه، برخی از منابع مردمان لرستان را کرد نامـیدند و همچنین قبایل کوهستان و حتی بلوچان کرمان. 

 

بنابراین واژه‌ی “کرد” درون متون پارسی تنـها بـه معنی چادرنشینان و رمـه‌گران بوده هست و زبان یـا قوم خاصی را منظور نبوده است.  بلکه یک نوع شیوه‌ی زندگی بـه معنای عشایر و همچنین شبان بوده است. 

 

برای همـین درون کارنامک اردشیر پاپکان (که شاهنامـه نیز از آن استفاده کرده است)، دکتر آساطوریـان مـیگوید:

 

The earliest occurrence of this term in written sources is attested in

the form of kurt (kwrt-) in the Middle Persian treatise (Karnamak   Artax-shir Pabakan), compiled presumably in the second half of the 6th century A.D. It occurs four times in the text (Kn. I, 6; VIII, 1; IX 1, 2) in plural form, kurtan, twice in conjunction with shah “chieftain, ruler” (kurtan

shah), once with shupanan “shepherds” (kurtan shupanan), and only once in a bare form, without a supplement.   It is clear that kurt in all the contexts has a distinct social sense, “nomad, tent-dweller”.  It could equally be an attribute for any Iranian ethnic group having similar characteristics. To look for a particular ethnic sense here would be a futile exercise.

 

و همچنین نیز درون مقالهء دانشنامـهء ایرانیکا بقلم س.ج. سرتی C.G. Cereti نوشته شده است:

http://www.iranicaonline.org/articles/karnamag-i-ardasir

Kurds (a term that in pre-Islamic times designated the various nomadic lineages, rather than a specific ethnicity).

 

برای شرح کامل درون این موضوع مقاله زیر معرفی مـیشود:

http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/prolegomena-to-study-kurds.pdf

G. Asatrian, Prolegomena to the Study of the Kurds, Iran and the Caucasus, Vol.13, pp.1-58, 2009

در مقاله‌ی بالا نشان داده مـیشود کـه زبانـهای مادی با زبانـهایی کـه امروز کردی شناخته مـیشوند فرق دارد و بیشتر زبانـهای مادی نزدیک بـه تاتی آذربایجان و زبانـهای مرکزی اصفهان هستند. 

بنابراین از لحاظ تاریخی نمـیتوان کرد را بجز ایرانی‌زبان معرفی کرد.  امروز هم زبانـهایی مانند کلهری/زازایی/هورامـی با سایر زبان‌های ایرانی مانند (لری و دری و گیلکی)  بیشتر قرابت دارند که تا با سورانی/کرمانجی. تفاوت سورانی و کرمانجی نیز همانقدر هست که تفاوت گیلکی و کلهری.  بنابراین بـه اندیشـه‌ی ما مردمانی کـه به نام کرد شناخته مـیشوند بـه معنی ایرانی‌زبانان تنـها معنی مـیدهند و بنابراین ایرانی هستند و شاخه‌ای از قوم ایرانی.

بنابراین، آنچه امروز مردم کرد شناخته مـیشود تنـها و تنـها بـه معنی ایرانی‌زبانان و ایرانی درست هست و ایجاد شکاف بین این مردمان و سایر ایرانی‌زبان تنـها بـه نفعانی هست کـه مـیخواهند تمدن بزرگ ایرانی را شاخه‌شاخه کنند و از بین ببرند.  همچنین با تعریف نادرست و شاخه‌شاخه قوم ایرانی بـه چند گروه متخاصم تنـها و تنـها گروه‌های اعراب و ترکان منطقه از آن بهره مـیبرند. 

 

بلوچ درون متون قدیم

 

واژه‌ی بلوچ هم درون واقع بـه همـین معنی است.

It is important to note that the sources do not mention any leaders. It is likely that the Balōč at this period were a series of tribal communities not sharing any feelings of common ethnicity. In fact, the name Balōč (Balūč) appears to have been a name used by the settled (and especially the urban) population for a number of outlaw tribal groups over a very large area. The etymology is unclear, as is that of Kūč (also written as Kūfeč, Kōfč or—arabized—Qofṣ), a name generally taken to refer to a comparable neighboring tribal community in the early Islamic period. The common pairing of Kūč with Balūč in Ferdowsī (see, e.g., Dehḵodā, s.vv.) suggests a kind of rhyming combination or even duplication, such as is common in Persian and historically related languages (cf. tār o mār). The Balōč may have entered the historical record as the settled writers’ generic nomads. Because of the significance of their activities at this period they would gradually have become recognized as the nomads par excellence in this particular part of the Islamic world. It is possible, for example, that Balūč, along with Kūč, were terms applied to particular populations which were beyond the control of settled governments; that these populations came to accept the appellation and to see themselves in the cultural terms of the larger, more organized society that was established in the major agricultural territories; but they remained, then as now, a congeries of tribal communities of various origins. There is also ethnographic evidence to suggest that Balūč, irrespective of its etymology, may be applied to nomadic groups by the settled population as a generic appellation in other parts of eastern and southern Iran.
B. Spooner, Encyclopedia Iranica, “Baluch: Geography, History, Ethnography”

 

بنابراین واژه “کرد” و “بلوچ” یک نوع شیوه‌ی زندگی بودند و نـه قومـیت خاص.  به گمان نویسند واژگانی مانند لر و لک و غیره کـه برای برخی از گروه‌های ایرانی‌زبان بکار رفته هست بیشتر با شیوه‌ی زندگی یـا جغرافیـای خاصی کار داشته است.  تمامـی این گروه‌ها جزو همان قومـی ایرانی و شاخه‌ی از آن مـیباشند.  همچنین واژگان دیگر کـه برای برخی از زبانـها بکار رفته هست بیشتر بخاطر نام آن منطقه بوده است. 

 

درباره‌ی کرد و بلوچ مـی‌توان نمونـه‌هایی از شاهنامـه نیز آورد.
در داستان ضحاک:
خورشگر بدیشان بُزی چند و مـیش
سپردی و صحرا نـهادیش پیش
کنون کُرد از آن تخمـه دارد نژاد
که ز آباد ناید بـه دل بَرْش یـاد

در داستان سیـاوش
هم از پهلو و پارس و کوچ و بلوچ
ز گیلان جنگی و دشت سروچ

 

زبان‌های آریـایی مادی امروز با کدام زبان‌ها ارتباط دارند؟

 

از زبان مادی حدود ده  لغت بیشتر وجود ندارد.  دکتر آساطریـان درون این رابطه مـینویسد:

http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/prolegomena-to-study-kurds.pdf

G. Asatrian, Prolegomena to the Study of the Kurds, Iran and the Caucasus, Vol.13, pp.1-58, 2009:

The Central Iranian dialects, and  primarily those of the Kashan area in the first place, as well as the Azari  dialects(otherwise called Southern Tati) are probably the only Iranian  dialects,which can pretend to be the direct offshoots of Median (on the Medians and their language, see D’yakonov 1956; idem 1993; Mayrhofer  1968; Schmitt 1967; also Asatrian 2009)  (pg 22)

 

یعنی تنـها شاید زبانـهای مرکزی کاشان و زبان تاتی آذربایجان را بتوانـه ادامـه مادی دانست. و ایشان لفظ “شاید” را بکار مـیبرند.

همانطور کـه گفته شد از زبان مادی تنـها حدود ده لغت بجای مانده است.  یکی از این لغتها spaka هست کـه در زبان خوانساری آن

محقق نامدار آلمانی بـه نام پروفسور مارتین وان برونسن مـیگوید:

http://www.let.uu.nl/~martin.vanbruinessen/personal/publications/Competing_Ethnic_Loyalties.htm

“Kurdish Nationalism and Competing Ethnic Loyalties”, Original English version of:

“Nationalisme kurde et ethnicités intra-kurdes”, Peuples Méditerranéens no. 68-69 (1994), 11-37.

The great orientalist and expert on the Kurds, Vladimir Minorsky, once claimed that the various Kurdish dialects (from which he excluded Zaza and Gurani) showed underneath their obvious differences a remarkable unity, especially remarkable when compared with the great variety of very dissimilar Iranian languages spoken by the inhabitants of another mountainous area, the Pamirs. He concluded that this basic unity of the Kurdish language derived from a single language spoken by a large and important people, and suggested that these might have been the Medes (whom Kurdish nationalists in fact like to see as their ancestors).

This view was criticised by the linguist D.N. MacKenzie, according to whom there are but few linguistic features that all Kurdish dialects have in common and that are not at the same time found in other Iranian languages. Systematic comparison of significant features of Kurdish with other Iranian languages moreover showed, according to MacKenzie, that Kurdish proper differs on a number of important points from what is known about Median. Kurdish has a strong south-western Iranian element, whereas Median presumably was a northwestern Iranian language. Zaza and Gurani, two related Iranian languages spoken in the north-western and south-eastern extremes of Kurdistan, do belong to the north-west Iranian group, and many of the differences between the northern (“Kurmanci”) and southern (“Sorani”) dialects of Kurdish proper are due to the profound influence of Gurani on the latter.[5] MacKenzie’s message, which he appeared to direct at Kurdish nationalist ideologues at least as much as at Minorsky, was that the Kurds have neither common origins nor basic cultural unity

 

بنابراین از مـیان زبانـهای موجود ایرانی کنونی، نمـیتوان هیچ کدام را بـه طور قطعی ادامـه مادی دانست. از این مـیان، تنـها زبانـهای تاتی درون آذربایجان (و تالشی) و زبانـهای مرکزی اصفهان چند ویژگی زبان مادی باستان را دارند:

http://www.iranica.com/articles/isfahan-xx-geography-of-the-median-dialects-of-isfahan

The Median Dialects of Isfahan, Habib Borjian, Iranica

در رابطه با ریشـه‌ی ایرانی زبان‌های کردی مـیتوان گفت کـه آنـها مـیانـه‌ای بین پارثی پهلوی و پارسی مـیانـه هستند و از هر دو که تا نفوذ گرفته‌اند:

http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/prolegomena-to-study-kurds.pdf

G. Asatrian, Prolegomena to the Study of the Kurds, Iran and the Caucasus, Vol.13, pp.1-58, 2009

زبانـهای ایرانی دیگر کنونی مانند لکی و تالشی و زازاکی و گیلکی…بیشتر بـه زبان پارثی (پهلوی) ارتباط دارند:

Paul, Ludwig (1998a). The position of Zazaki among West Iranian languages. In Proceedings of the 3rd European Conference of Iranian Studies, 11-15.09.1995, Cambridge, Nicholas Sims-Williams (ed.), 163-176. Wiesbaden: Reichert.

در مجموع، بجز پارسی مـیانـه و پارثی، دوره‌ی مـیانـه‌ی زبان‌های دیگر درون فلات ایران روشن نیست زیرا سندی موجود از آن بدست نیـامده است.  از زبان مادی هم بجز حدود ده لغت وجود ندارا ولی مـیتوان گفت کـه مادها و پارسیـان باستان و پارثها چنان درون جامعه‌ی ایرانی ساسانی تحلیل شدند  و با هم آمـیختند کـه دیگر نمـیتوان امروز ادعا کرد کـه فلان گروه‌ زبانی ریشـه‌ی پارسی باستان یـا مادی و غیره دارد.  زبان پارسی‌باستان و مادی هم بنابر نظر محققان به منظور همدیگر قابل فهم بودند و استرابو نیز بـه این نکته اشاره مـیکند.  متاسفانـه برخی از افراد با احساسات مردم بازی مـیکنند و دروغهایی درون این مورد نوشته‌اند.  برای نمونـه قلمرو مادها که تا اصفهان بوده هست ولی جزو کرمانشاه نبوده است.  در عین حال قلمرو پارسیـان باستان کرمانشاه و فارس و لرستان و خوزستان بوده است.  با این وصف، برخی از افراد بدون هیچ سند نوین و مـهم زبانشناسی، ادعا مـیکنند کـه فلان فرد درون مشـهد یـا دوشنبه نیـاکانش هخا هستند و چنان فرد درون کرمانشاه نیـاکان مادی دارد.  در حالیکه درون جامعه‌ی تحلیل‌شده‌ی ساسانی دیگر نامـی از زبان پارسی باستان(داریوش آن را آریـایی مـینامد) و مادی و غیره نیست و پارس/ماد تنـها واژه‌ی جغرافیـایی بودند.  در هر رو، از دیدگاه زبانشناسی امروزی، بجز شاید(یعنی انـهم شاید) زبانـهای مرکزی نزدیک کاشان و زبان تاتی درون آذربایجان، نمـیتوان ادعا کرد کـه زبانـهای دیگر ایرانی امروزین ریشـه مادی دارند و مادها مانند پارس‌های باستان و پارثها و غیره همگی جزو قوم ایرانی بودند و چنان درون مـیان قوم ایرانی تحلیل شدند کـه نمـیتوان هرگز ادعا کرد کـه چنین گرو زبانی ایرانی تنـها ریشـه درون ماد یـا پارسی‌باستان و غیره دارد.  یعنی چنین حرفی با زبانشناسی امروز رد شده است.

 

در رابطه با شاخه‌هایی از قوم ایرانی (مانند کاسپیـها) و همچنین قومـهای پیشا‌ایرانی (مانند ایلامـیان).

 

خوشبختانـه درون رابطه با کاسپیـان نامـهای برخی از سربازان آنـها(زیر نظر هخاان) درون یک متن آرامـی درون مصر پیدا شده هست و این نامـها ریشـه‌ی ایرانی داشتند.  بنابراین کاسپینـها را حتما یـا قوم ایرانی یـا قوم ایرانیده شده (یعنی زبان و فرهنگ ایرانی پذیرفته) دانست.

پروفسور رادیگر اشمـیت مـیگوید:

The Caspians have generally been regarded as a pre-Indo-European, that is, a pre-Iranian, people and have even been identified by some scholars with the Kassites (e.g., Herzfeld, loc. cit.). Onomastic evidence bearing on this point has now been discovered in Aramaic papyri from Egypt, in which several Caspians (Aram. kspy) are mentioned as belonging to the garrison there; their names, for example, *Bagazušta (see Grelot, pp. 101ff.), are, at least in part, unequivocally Iranian. The Caspians must therefore be considered either an Iranian people or strongly under Iranian cultural influence. (Caspians in Encyclopedia Iranica-Rudiger Schmitt)

 

همچنین درون رابطه با کادوسیـان گفته مـیشود:

CADUSII (Lat.; Gk. Kadoúsioi), an Iranian tribe settled between the Caspian and the Black seas according to Stephan of Byzantium and on the south­western shore of the Caspian and south of the Araxes (Aras) between the Albani in the north and the Mardi in the east according to Strabo (11.6.1; 7.1), i.e., in the mountainous northern part of Media around the Para­choatras Range (cf. Ptolemy, 6.2.2: an enumeration of place names; and 5).(Cadusii in Encyclopedia Iranica- Rudiger Schmitt)

 

اما شاید بتوان این مسئله را بـه طور دیگر حل کرد.  به یقین زبانـهایی مانند تالشی جزو زبانـهای ایرانی(آریـایی) درون جهان شناخته مـیشوند و پیوند این زبان با پارسی و اوستا و پارسی‌مـیانـه و سایر زبانـهای ایرانی غیرقابل انکار است. 

کادوسیـان هم نامشان درون منابع یونانی مانند پلینی و استرابو آمده است.  چون این منابع مال دوران بعد از هخاان بوده هست (و درون زمان پارثیـان) و تاریخ این منطقه از دوران ساسانیـان نیز روشنتر است، بعد کادوسیـان نیز احتملا از اقوام ایرانی بودند.  رادیگر اشمـیت نیز همـین نظر را درون رابطه با کادوسیـان دارد  و آنـها را جزو اقوام ایرانی مـیداند.

به هر حال شکی نیست کـه امروز تمامـی گویشوران ایرانی مانند گیلکی و تالشی و طبری و لکی و هورامـی و کرمانجی و کلهری و تاتی.. جزو زبان‌های ایرانی شناخته مـیشوند و بنابراین گروه‌های باستانی کـه در این مناطق بودند نیز یـا ایرانی بودند یـا درون گروه‌های زبانی ایرانی حل شدند.  ایرانیـان با مردمان پیشاایرانی وصلت د و گروه‌های پیشاایرانی درون زبانـهای ایرانی امروزین حل شدند و از زمان مـیتانی‌ها (که کهترین نمونـه زبانـهای آریـایی حساب مـیشود) که تا ساسانیـان مـیتوان گفت کـه زبان‌های ایرانی رو بـه گسترش درون فلات ایران بوده هست و به منظور همـین نیز از زمان استرابو نام آریـانا (آریـان) به منظور فلات ایران گسترده مـیشود و در زمان ساسانیـان نیز نام کشور بـه همان ایران تبدیل مـیگردد کـه ایران جمع ایر(آریـایی) +آن(مکان) هست. 

تنـها بعد از فروپاشی ساسانیـان هست که گسترده زبان‌های ایرانی رو بـه کاهش مـی‌افتند.

اما از زبان‌های دیگر درون فلات ایران مـیتوان بـه ایلامـی نگاه کرد کـه از کهنترین آریـایی‌ها یعنی مـیتانی‌ها که تا دوران عباسی (در منابع بـه نام زبان خوزی آمده است) وجود داشته است.  به یقین هرچند ریشـه‌ی زبانی تمامـی ایرانی‌زبانـها جزو زبانـهای ایرانی هست ولی اقوام غیرآریـایی نیز درون فرهنگ ایرانی حل شدند.  در هر حال باوجود چنین گروه‌هایی مانند گوتی‌ها و لولوبی‌ها و کاسیت‌ها و غیره، کـه در قرن پیش تنـها نامشان شناخته شد، نمـیتوان ادعا کرد کـه هیچ قوم درون ایران امروز ادامـه‌ی زبانی این گروه‌ها هست.  برای نمونـه یکی از افراد چپ‌گرا و پان‌ترک ادعا مـیکرد کـه تالشیـان غیرآریـایی هستند چون کادوسیـان غیرآریـایی بودند!  در حالیکه نشان دادیم کـه کادوسیـان را محققان بزرگی مانند رادیگر اشمـیت ایرانی مـیدانند.  به علاوه این، اگری بخواهد تالشیـان را بشناسد ناچار حتما زبان تالشی را بشناسد و هرکه بـه زبان فارسی و اوستا و پهلوی ساسانی و اشکانی آشنایی دارد، مانند همـه‌ی زبانشناسان غربی و شرقی بـه این نتیجه مـیرسد کـه تالشی جزو زبان‌های ایرانی شمال غربی است.  پس بـه یقین تالشیـان نیز جزو قوم ایرانی حساب مـیشوند.  در عین حال ما هیچ انکار نمـیکنیم کـه قوم ایرانی از گروه‌های غیرایرانی زبان نیز تاثیر یـافته و آنـها را درون خود حل کرده است. 

تمامـی زبان‌های اصلی موجود درون ایران بـه سه بخش ایرانی و آلتایی و سامـی تقسیم مـیشوند هرچند زبان‌های کم‌شمار دیگر درون ایران هست (مانند گرجی و براهویی و رومانی و غیره).  نیـاز بـه گفتن نیست کـه زبانـهای ایرانی ارتباط مستقیم بـه هویت قوم ایرانی دارد و در این بار درون آخر مقاله بحث خواهیم کرد.

 

آیـا گویشوران زبان‌های ایرانی چند قوم هستند؟  چرا ما از قوم ایرانی با چند شاخه مـیگوییم؟ 

 

چنانکه نشان داده شد، گویشوران زبانـهای مادی و پارسی باستان و پارثی و غیره همواره خود را “آریـایی”(ایرانی) نامـیده‌اند.  زبانـهای کنونی ایران نیز جزو شاخه‌ی شمال‌غربی ( که نمونـه دوره مـیانـه آن پارثی هست ) و جنوب غربی (که نمونـه دوره مـیانـه آن پارسی ساسانی هست) مـیباشند و این دو زبان نیز بسیـار بـه هم نزدیک بودند. 

اگر بـه چند گروه دیگر نگاه کنیم شاید پرسش بالا حل شود.  چینیـان دارای گویشـها و زبانـهای متفاوت ولی از یک ریشـه هستند.  زبانـهایی مانند کانتونیس- ماندرین-تایوانیس-هویی-وو- ژین-پینگ…همـه زبانـهای چینی هستند(و بسیـار با وجود یک ریشـه بودن با همدیگر چنان نی‌سانی دارند کـه گویشور یک زبان چینی زبان دیگر آن را نمـیفهد) ولی همگی جزو قوم چینی هستند.  در چین قومـهای دیگر هم هستند کـه جزو قوم چینی نیستند مانند مغولها و ایغورها و تاجیکان (ایرانیـان) و غیره.

همچنین درون رابطه با کشورهای عربی همـین نکته بس کـه عربی مراکش با عربی عراق بسیـار تفاوت دارد و قابل فهم نیست.  اما زبانـهای عربی چون ریشـه‌ی مشترک دارند این مردمان نیز عرب شناخته مـیشوند.

اما درون رابطه با ایرانیـان، بـه این سخن ابوریحان بیرونی و مسعودی برمـیگردیم:

ابو الحسن مسعودی درون التنبیـه و الاشراف مـیینویسد:«پارسیـان قومـی بودند کـه قلم‌روشان دیـار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان که تا مجاور ارمنیـه و اران و بیلقان که تا دربند کـه باب و ابواب هست و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشـهر کـه نیشابور هست و هرات و مرو و دیگر ولایت‌های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمـین عجمان کـه در وقت حاضر بـه این ولایت‌ها پیوسته‌است، همـهٔ این ولایت‌ها یک مملکت بود، پادشاه‌اش یکی بود و زبان‌اش یکی بود، فقط درون بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی کـه زبان را بدان مـی‌نویسند یکی باشد، زبان یکی هست وگر چه درون چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان‌های پارسی.»

 

اصل عربی:

فالفرس أمة حد بلادها الجبال من الماهات وغیرها وآذربیجان إلی ما یلی بلاد أرمـینیة وأران والبیلقان إلی دربند وهو الباب والأبواب والری وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشـهر، وهی نیسابور، وهراة ومرو وغیر ذلک من بلاد خراسان وسجستان وکرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلک من أرض الأعاجم فی هذا الوقت وکل هذه البلاد کانت مملکة واحدة ملکها ملک واحد ولسانـها واحد، إلا أنـهم کانوا یتباینون فی شیء یسیر من اللغات وذلک أن اللغة إنما تکون واحدة بأن تکون حروفها التی تکتب واحدة وتألیف حروفها تألیف واحد، وإن اختلفت بعد ذلک فی سائر الأشیـاء الأخر کالفهلویة والدریة والآذریة وغیرها من لغات الفرس.

(مسعودي، علي بن حسين: «التنبيه و الاشراف»، بـه تصحيح عبدالله اسماعيل الصاوي، قاهره، 1357 ق.)

 

ابوریحان بیرونی، ایرانیـان زبان خوارزمـی را شاخه‌ای از درخت استوار پارسیـان مـی‌داند:«و أما أهل خوارزم، و إن کانوا غصناً من دوحة الفُرس»(و مردم خوارزم٬ آنـها شاخه‌ای از درخت استوار پارسیـان (ایرانیـان) هستند.)

منبع:  الاثار الباقیـه عن القرون الخالیـه، ابوریحان محمد ابن احمد بیرونی (۳۶۲ – ۴۴۰ ق)-تحقیق و تعلیق: پرویز اذکایی-ناشر: مـیراث مکتوب-چاپ اول: تابستان ۱۳۸۰

 

بنابراین، ابوریحان بیرونی کـه زبان مادریش خوارزمـی بوده هست خود را شاخه‌ای از ایرانیـان مـیداند.  زبان خوارزمـی جزو زبانـهای ایرانی شرقی هست و بنابراین تفاوت آن با هر زبان دیگری درون ایران بسیـار است.  زیرا زبانـهای موجود درون کشور ایران همگی (بجز پشتو) جزو زبانـهای غربی ایرانی هستند.  یعنی تفاوت زبان خوارزمـی با زبان فارسی‌دری  از هر زبان موجود ایرانی درون ایران کنونی با فارسی‌دری بیشتر است.  اما ابوریحان بیرونی خوارزمـیان ایرانی‌زبان را جزو درخت استوار ایرانیـان مـیداند.

برای اطلاعات بیشتر درون رابطه با زبان خوارزمـی:

Encyclopedia Iranica, “The Chorasmian Language”, D.N.Mackenzie

C.E. Bosworth, “Khwarazm” Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online

با این وصف، ابوریحان بیرونی نیز خوارزمـیان را شاخه‌ای از ایرانیـان مـیداند.  مسعودی هم بـه چند زبان ایرانی مانند پهلوی (اشکانی) و آذری فهلوی و پارسی دری و غیره اشاره مـیکند و گویشوران همـه این زبانـها را جزو همان قوم ایرانی مـیداند.  در آغاز مقاله هم نشان دادیم کـه لغت “فرسَ” معنی گویشوران فارسی‌دری را نمـیدهد بلکه یک لغت فراگیرنده به منظور ایرانی‌زبانان بوده است.  تا زمان قاجاریـه هم درون ایران درون اصل سه قوم عرب و ایرانی(تات/تاجیک) و ترک شناخته مـیشود.

اما هویت قوم ایرانی چیست؟

به اندیشـه‌ی نگارنده مجموع زبان‌های ایرانی(که زبان فارسی‌دری جزو آن هست و نقش زبان مشترک را نیز بازی کرده است) و اسلام ایرانی(تصوف) و اسطوره‌های ایرانی(شاهنامـه/اوستا..)  و دین‌های ایرانی (زردشتی و مـیرایی و زوروانی..) و ادبیـات‌ها بـه زبان‌های ایرانی  و ادبیـات شفاهی و موسیقی‌های زبان‌های ایرانی جزو مـیراث مشترک قوم ایرانی است.  همچنین تاریخ مشترک این گروه‌ها درون یک سرزمـین پیوسته نیز بخشی از این هویت است.  ساسانیـان و دودمانشان بر کل ایران بزرگ حکومت مـیراندند و حتی خاندانـهای ساسانی بعد از اسلام درون شمال ایران(طبرستان و گیلان) نیز حکومت مـید.  برخی مناطق قلمروز ساسانیـان نیز زیر نظر شاهزادگان ساسانی بود و برای همـین ساسانیـان خود شاهنشاه (یعنی شاه شاهان خواندند).  استانـهای ساسانیـان درون کتیبه شاپور همـه روشن هست و با این وصف شاپور خود را پادشاه “ایرانیـان و انیرانیـان” مـیدانست کـه ایرانیـان همان  قوم ایرانی است.  چنان خاندان ساسانیـان نفوذ داشتند کـه حتی گروه‌های ایرانی‌زبان(مانند آل بویـه و سامانیـان) و غیرایرانی‌زبان مانند غزنویـان و سلجوقیـان و شروانشاهان (در اصل تبار عرب) خود را از تبار ساسانیـان دانستند.  یک نگاه بـه های ابومسلم خراسانی و مازیـار و مرداویج و بابک و مقنعه و یعقوب و سربدران و شعوبیـه ..نشانگر انست کـه هویت ایرانی بعد از فروپاشی ساسانیـان زنده بوده هست و این هویت را مـیتوان درون اشعار قطران تبریزی و شاهنامـه‌ها بـه زبانـهای کرمانجی و هورامـی و لکی و لری.. و شاهنامـه فردوسی دید.

 بنابراین ایرانی‌زبانان و ایرانی‌تبارها با وجود تنوع فرهنگی(بخاطر گستردگی فلات برزگ ایران) همـه جزو یک قوم ایرانی هستند یـا بـه تعریف ابوریحان بیرونی، شاخه‌ای از درخت تناور ایرانیـان.  چنانکه چنین توصیفی درون مورد گروه‌های باستانی دیگر مانند چینیـان و عربان نیز صدق مـیکند.  بنابراین روش شناخت ما حتما براساس نویسندگان بومـی مانند ابوریحان بیرونی باشد و نـه مفاهیم نوینی کـه در شوروی ساخته شده است(ملت/قوم=گویشوران زبان خاص).   اینکه یک قوم دارای چند زبان یک‌ریشـه باشد بسیـار عادی هست و اینکه یک زبان یک قوم جداگانـه بسازد با تاریخ ایران ناسازگاری دارد.  به اندیشـه ما، و همچنان ابورریحان بیرونی و مسعودی.. ایرانی‌زبانان یک قوم هستند.  البته گروه‌ها دیگری نیز وجود دارند کـه مـیتوان گفت چنین تعریقی درون رابطه با آنـها صدق نمـیکند.  مانند اسلاوهای روس و لهستانی کـه با وجود زبان مشابهه دو تاریخ و اسطوره و ..متفاوت دارند.  اما  در مورد قوم ایرانی بنابر اسناد تاریخی، ما همان اساس چینی را با ایرانیـان یکی یمدانیم.

شاخه‌شاخه و جدا زبان‌های ایرانی از هم و هرکدام را قوم یـا حتی  ملتی! جداگانـه دانستن پایـه‌ی علمـی و بومـی ایرانی و تاریخی ایرانی ندارد (چنانکه درون مورد چین ندارد) و در نـهایت بـه خشک شدن شاخه‌ها از درخت اصلی(درخت تناور ایرانیـان) مـی‌انجامد.  برای نمونـه تات‌ها (فارسی‌زبانان) آران روزگاری فراوان بودند و تاریخ‌نگاران پیش از آغاز شوروی حدود آنـها را صد و سی‌هزار درون سال 1880 ذکر د.  امروز ولی این شمار بجای اینکه گسترده‌تر شود، (یعنی حتما هشتصدهزار با رشد طبیعی باشد) کمتر هم شده است. 

همچنین چند زبان ایرانی را گرفتن و لقب‌های مختلف بجز ایرانی بـه آن تنـها باعث پژمردگی این درخت تناور مـیشود و پایـه‌ی علمـی ندارد.

 حقیقت اینست کـه مردمانی ایرانی‌زبان ترکیـه(زازاها/کرمانجها) و سوریـه و عراق و آران (تالشان/تاتها)  و اوزبکستان (تاجیکها) همگی جزو یک تمدن مشترک و مـیراث مشترک ایرانی هستند و همـه‌ی ایرانی‌تباران و ایرانی‌زبانان درون کشور ایران نیز مـیراث‌دار یک تمدن مشترک هستند.  بنابراین پربار و پویـایی این تنوع فرهنگی درون یک قوم ایرانی بـه نفع همـه‌ی اعضای آن هستند و خشک شدن هرشاخه‌ای چه درون ایران و چه برون از کشور ایران بـه ضرر کل منافع ایرانیـان تمام مـیشود. 

این مقاله نیز بـه طور واضح نشان داد کـه در ایران نیز قومـی بـه نام قوم “فارس” وجود ندارد بلکه قوم ایرانی وجود دارد کـه بخشی از آن قوم بـه فارسی‌دری تکلم مـیکنند.  پس قومـیت فارسی‌دری گویـان اصفهانی و تهرانی و شیرازی و مشـهدی و کاشانی و دزفولی و قزوینی و همدانی و کرمانی و یزدی…همـه ایرانی هست چنانکه قومـیت مردمان لرزبان و کرمانج و لک و کلهر و گوران و تالش و گیلک و تاجیک و تات و لار و غیره همـه ایرانی هست. 

مجموع این زبان‌ها همان شاخه‌های درخت تناور ایرانیـان است(چنانکه بیرونی نیز زبان خوارزمـی را شاخه‌ای از این درخت مـیداند).  چنانکه دیدیم روزگاری زبان‌های ایرانی دیگر حتی درون اصفهان و شیراز نیز رایج بودند و علت گستردگی یک زبان مشترک ایرانی بـه نام فارسی‌دری بخاطر سنت ادبی آن زبان بود کـه تمامـی هموندان قوم ایرانی (چه خاقانی از شروان کـه در آن زمان ایرانی‌زبان بود و چه رودکی درون بخارا را و چه حافظ درون شیراز را) را با هم پیوند مـیدهد و در بسیـاری از شـهرهای مـهم تاریخی توانست بـه عنوان زبان اصلی گردد. 

قوم ایرانی با تعریفی کـه گفتیم، درون زمان ما با توجه بـه گویشـهای زبانی و پراکندگی جغرافیـایی‌اش (چه درون درون و بیرون مرزهای ایرانی کنونی) دارای چندین شاخه هست که براساس گویش‌های زبانی عبارتند از: فارسی‌‌دری زبانان، بلوچ، کلهر و گوران و سوران و لک و گیل و تات و زازاو طبری، لارستانی، لر و چند شاخه دیگر.  به مجموع اینـها از آن رو قوم ایرانی اطلاق مـیشود کـه از یک ریشـه زبانی و فرهنگی مشترک هستند و از زمانی کـه تاریخ بـه یـاد ندارد، درون سرزمـینی کـه به نام خودشان “ایران” نامـیده‌اند، مـی‌ریسته‌اند.  در زمان ما درون گویشـهای ایرانی تفاوتهایی دیده مـیشود(بخاطر فلات گسترده‌ی ایران)، و در هرکدام از این گویشـها، مفرداتی وجود دارد کـه ممکن هست در گویش دیگری متروک مانده باشد.  ولی همسانی آنـها بقدری هست کـه مجموع این زبانـها/گویشـها جز خانواده‌ی ایرانی هستند و چنانکه مردم هرکدام از شاخه‌های قوم ایرانی درون مـیان شاخه‌ی دیگر باشند، گویش‌شان آشنا خواهد بود و واژگانی کـه بکار مـیبرند، هرچند پاره‌ای از آنـها درون طرز بیـان تفاوت آوایی نیز داشته باشند، ولی همان واژگان، با یک چرخش کوچک زبان، درون شاخه‌های دیگر غالبا دیده مـیشود.

بنابراین اصطلاحاتی همچون “قوم بلوچ” “قوم لر” “قوم لک” “قوم کرد” “قوم زازا” “قوم فارس” “قوم تالش” “قوم گالش” “قوم تات” “قوم گیلک” “قوم زازا” و غیره مجازی‌ هستند و در قرن حاضر بـه اغراض خاصی توسط محافلی ترویج مـیشوند.  بلوچ، کرد، لارستانی، گیلکی، طبری،لکی، دری‌زبانان ایرانی‌تبار (که شامل همـه‌ی دری‌زبانان نیست مانند هزاره‌های افغانستان)، تاجیک، گوران،سوران، زازا، تالش، همـه جزو قوم بزرگ ایرانی‌اند با یک ریشـه‌ی نژادی و زبانی و فرهنگی مشترک، با گذشته‌ی مشترک چندهزارساله، با مـیراثهای تاریخی و اسطوره و فرهنگی مشترک، و مـیراث‌های ارضی مشترک.. و هیچکدام را نمـیتوان قوم جداگانـه و متمایز از قوم ایرانی دانست.  چنانکه چینیـان یـا اعراب با تنوع زبانی همـه جزو یک قوم هستند:

با وجود تنوع زبانـهای چینی – چینیـان امروز یک قوم حساب مـیشوند.  قوم ایرانی هم با تاریخ و فرهنگ و اسطوره و زبان‌های یک ریشـه..باید یک قوم واحد شناخته شود چنانکه بیرونی و مسعودی و متون قاجاریـه و غیره نیز این نکته را گفته‌اند.  تنوع فرهنگی درون یک قوم هرگز بـه معنی آن نیست کـه باعث شود کـه چندقوم و چند ملت از آن بوجود آیند و چنین تعریقی درون رابطه با قوم چینی یـا ایرانی غیرقابل قبول و غیرتاریخی هست و بیشتر این تعریف غرض سیـاسی دارد. 

 در این راستا بد نیست گفته شود کـه برخی از گروه‌های زبانی دیگر مانند ترک‌زبانان آذربایجان درون اصل ریشـه‌ی ایرانی‌زبان داشتند کـه بنابر دلایل تاریخی زبان‌هایشان بـه ترکی مبدل شد و امروز گروهی سعی مـیکنند کـه آنان را جزو قوم ترکی معرفی کنند و گروهی جزو قوم ایرانی.  اما درون رابطه با ایرانی‌زبانان کنونی، بجز هویت تاریخی ایرانی هیچ گریزی نیست و تمامـی ایرانی‌زبانان درون واقع بخشی از قوم ایرانی هستند و هرچند بخش‌های گوناگون تاثیری نیز از گروه‌های غیرایرانی‌زبان نیز گرفته ‌اند (تاثیر نیز گذاشته‌اند) ولی اصل و ریشـه‌ی خود را نگهداشتند.  یعنی آل‌بویـه و سامانیـان و ساسانیـان و مادها و پارثها و فردوسی و ابن سینا و نظامـی و حافظ و باباطاهر و مرداویژ و سهروردی و ملاپریشان..متعلق بـه تمامـی ایرانیـان امروزی هستند.

چنانکه نشان نیز دادیم، متون تاریخی بـه درخت تناور قوم ایرانی و شاخه‌های آن اشاره کرده است.  بهترین شناسنامـه نیز همان شناسنامـه بومـی هست کـه ابوریحان بیرونی مطرح کرده هست و نـه نـهادهای بیگانـه کـه آگاهی کلی از تاریخ این سرزمـین ندارند.  ملتهای کهن مانند چینیـها نیز همـین گونـه هستند و چندین زبان چینی(ماندرین و کانتونیس و وو وژین و مـین و گان و هویی و پینگ غیره..) کـه حتی دوری درونی آنـها از زبانـها/گویشـهای ایرانی بیشتر هست همگی جزو تمدن یک قوم چینی هستند.  بنابراین تمدن ایرانی نیز شامل چند زبان ایرانی هست و تمامـی مردمان این تمدن جزو همان قوم ایرانی هستند کـه امروز از کردهای سوریـه که تا تاجیکهای پامـیر و چین ادامـه دارد. 

بنابراینانی کـه قوم ایرانی را امروز پاره پاره مـیکنند و جدا از هم مـیدانند درون واقع یک تمدن بزرگ و حقیقی را انکار مـیکنند و برخی به منظور حتی یک دهکده و گویشی خاص ایرانی‌ یک ملت/قوم خلق کنند(یک صفحه درون وبلاگی درون رابطه با زبان ایرانی سیوند دیدم کـه چنین ادعا مـیکرد).  چنین افرادی دارند بـه بیراهه مـیروند زیرا هیچ گروه‌ زبانی درون ایران تاریخ و هویت جداگانـه از هویت مشترک ایرانی ندارد و هرشاخه‌ای کـه از درخت تناور ایران برچیده شود بـه ضرر کل تمدن ایران هست و درون گروه‌های دیگر مانند اعراب/اتراک مـیتواند حل شود و یـا با عدم پیوند با سایر تمدن ایرانیـان، مـیتواند از کشورهای بیگانـه اداره و استعمار شود.  و  چنین ملت‌سازانی تنـها دارند درون ضعف و فروپاشی این قوم تاریخی ایرانی همت مـی‌کنند و امـید هست که با مقاله فوق، بـه اندازه‌ی کافی روشنگری شده هست و نشان داده شده هست که قوم ایرانی  یک قوم واحد هست با تنوع فرهنگی ولی همواره ریشـه‌ی مشترک فرهنگی و زبانی و تاریخی و اسطوره‌ای و هیچ کدام از شاخه‌های آن را نمـیتوان قوم یـا تمدن جدایی دانست و تمامـی گروه‌های ایرانی‌زبان تنـها تیره‌هایی/شاخه‌هایی از قوم ایرانی مـیباشند یـا همان شاخه‌ای از درخت تناور ایرانیـان.  به یقین، سیرابی این شاخه‌ها  وپرباری آنـها بـه نفع همـین درخت تناور و همـه‌ی ایرانیـان هست و هرکدام از شکوفه‌های آن نیز متعلق بـه این درخت تناور ایرانیـان.  اما این حس و ذهن تاریخی و واقعی بـه عنوان قوم ایرانی واحد حتما تقویت شود که تا این تمدن کهن بتواند با یکپارچگی درون جهان آینده رقابت کند و پیشرفت کند.  چنانکه چینیـها گول شوروی و استالین را نخوردند و برای هر زبان چینی کـه در تمدن چینی ریشـه دارد(و همـه از یک ریشـه هستند) یک ملت جداگانـه نساختند و امروز چینیـان درون مـیان تمامـی اقوام جهان ابرقدرت فرهنگی و اقتصادی حساب مـیشوند. 

یک نکته آخری نیز ضروری هست و آنچه درون این مقاله آمده هست هیچ وابستگی بـه تعریف ملت ایرانی یـا قوم ایرانی درون زمان بعد از رضاشاه پهلوی اول ندارد و اصولا آن دوراه بخاطر غرض‌های سیـاسی بدفهمـیده شده هست و خوانندگان مـیتوانند به منظور روشنگری بـه این سه مقاله/کتاب رجوع کنند و تعرفی ملی‌گرایی آن دوران را  در آن شرایط بهتر بفهمند:

حمـید احمدی- دولت مدرن و اقوام ایرانی: شالوده شکنی پارادایم-های رایج درون کتاب دولت مدرن درون ایران – بـه اهتمام: دکتر رسول افضلی- قم: انتشارات دانشگاه مفید، ۱۳۸۶، چاپ اول

Dr. Touraj Atabaki Recasting Oneself, Rejecting the Other: Pan-Turkism and« Iranian Nationalism» Van Schendel, Willem(Editor). Identity Politics in Central Asia and the Muslim World: Nationalism, Ethnicity and Labour in the Twentieth Century. London, , GBR: I. B. Tauris & Company, Limited, 2001

http://www.archive.org/details/RecastingOneselfRejectingTheOtherPan-turkismAndIranianNationalism

پان ترکیسم و ایران-کاوه بیـات-تهران: پردیس دانش، شرکت نشر و پژوهش شیرازه کتاب، ۱۳۸۶ -۲۴۷ + نـه صفحه

http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2008/11/081111_na_pan_turkism.shtml

http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/kavehabayatketabpanturkism.pdf

 

البته این نکه نیز ضروری هست که بخاطر عدم وحدت ایرانی‌تباران و ناپدید شدن حکومتهای ایرانی، سغد و خوارزم کهن (اوزبکستان و ترکمنستان …) و آران و شروان و آذربایجان، زبان این مناطق از یک زبان ایرانی بـه زبان ترکی دگرگون شدند.  چنین روندی را درون مورد تالشی و تاتی آران نیز درون قرن نوزدهم و بیستم (بخاطر سیـاستهای ضدایرانی شوروی و ترک‌گرایـان) دیدیم. 

در پایـان درون این مقاله ثابت شد کـه ما قوم ایرانی یـا درخت تناور ایرانی داریم با چندشاخه.   و جدایی هرکدام از شاخه‌ها بـه نفع هیچ شاخه و گروه قوم ایرانی نیست و  پویـایی همـه شاخه‌ها و تمدن ایرانی بـه نفع تمامـی ایرانیـان هست تا بتوانند درون آینده با کشورهای بزرگ جهانی رقابت فرهنگی و اقتصادی و امنیتی ند و در عین حال بـه معارف و بهبود کل بشر و تمدن بشری نیز بیندیشند.  اگر ذهنیت شاخه‌های قوم ایرانی جوری تبدیل شود کـه ما صدها قوم و ملت داریم ، بـه یقین درون آینده هم تمدن ایرانی از هم فرو‌مـی‌پاشد. نیـاکان ایرانی ما ایرانیـان هرگز چنین فکری را نداشتند و هرگز بخاطر گویش خاصی، خود را جزو قوم جداگانـه نمـیدانستند و همواره قومـیت خود را ایرانی دانسته‌اند و مـیدانستند کـه از یک سرچشمـه‌ی مشترک زبانی و فرهنگی و اسطوره‌ای و تمدنی هستند و تنوع موجود درون این فرهنگ و تمدن قوم ایرانی باعث “صدها قوم و ملت” نیست بلکه نشانگر پویـایی و قوت یک تمدن است.  بنابراین ایرانیـان حتما همانند ملتهای کهن مانند چینیـان بیندیشند و روزی هم امـیدواریم کـه ایران مانند چین امروزی رو بـه پیشرفت باشد.

 

پیوست: مقالاتی درون رابطه با قوم آریـایی(ایرانی):

قوم-آریـایی  – داریوش کیـانی.  

Paul, Ludwig (1998a). The position of Zazaki among West Iranian languages. In Proceedings of the 3rd European Conference of Iranian Studies, 11-15.09.1995, Cambridge, Nicholas Sims-Williams (ed.), 163-176. Wiesbaden: Reichert

http://www.azargoshnasp.net/languages/zazaki/zazakipositionof.pdf

 




[پژوهشـهای ایرانی.دریـای پارس. | مطالعات ایران شناسی و ... آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی]

نویسنده و منبع |